در زمانی که برده داری در آمریکا رایج بود زن سیاهپوستی بنام "هاریت" گروهی مخفی راه انداخته بود و بردگان را فراری می داد.
بعدها از او پرسیدند:
سخت ترین مرحله کار شما برای نجات بردگان چه بود؟ او عمیقا" به فکر فرو رفت و گفت: قانع کردن یک برده به اینکه تو برده نیستی، و باید آزاد باشی…!
در رستوران بودم که میز بغلی توجهم را جلب کرد. زن و مردی حدود ۴۰ ساله روبهروی هم نشسته بودند و مثل یک دختر و پسر جوان چیزهایی میگفتند و زیرزیرکی میخندیدند.
بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این سنتان باید بچه دبیرستانی داشته باشید.
نه مثل بچه دبیرستانیها نامزدبازی و دختربازی کنید.
داشتم چپچپ نگاهشان میکردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر پشت خط گفت: آره عزیزم. بچهها رو گذاشتیم خونه خودمون اومدیم. واسهشون کتلت گذاشتم تو یخچال.
خوشم آمد. ذوق کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالی. چه عشق زندهای که بعد از این همه سال مثل روز اول همدیگر را دوست دارند. چقدر خوب است که زن و شوهرها گاهی اوقات یک گردش دوتایی بروند. چقدر رویایی. قطعا اگر روزی پدر شدم همین کار را میکنم.
داشتم با لبخند و ذوق نگاهشان میکردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بریم تا شوهرت نفهمیده اومدی بیرون.
اَی تُف. حالم به هم خورد. زنیکه تو شوهر داری آنوقت با مرد غریبه آمدی ددر دودور؟
ما خیر سرمان مسلمانیم. اسلامتان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطی میکنند؟ بیشرفها.
داشتم چپچپ نگاهشان میکردم که مرد بلند شد رفت به سمت صندوق تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه پیش مامان اینا تو حساب کردی.
آخییی. آبجی و داداش بودن. الهی الهی. چه قشنگ. چه قدر خوبه خواهر و برادر اینقدر به هم نزدیک باشند.
داشتم با ذوق و شوق نگاهشان میکردم و لبخند میزدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندی شیطنتآمیز گفت: از کی تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم نیشخندی زد و گفت: اینجوری گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادریم.
تو روحتان. از همان اول هم میدانستم یک ریگی به کفشتان هست. زنیکه و مردیکه عوضی آشغال بیحیا.
داشتم چپچپ نگاهشان میکردم که خواستند خداحافظی کنند. زن به مرد گفت: به مامان سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به نوههای گلم. _
وای خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اینقدر جوان به نظر میرسید؟ خب با داشتن چنین خانواده دوستداشتنی باید هم جوان بماند. هرجا هستند سلامت باشند.
ناگهان یادم افتاد یک ساعت است در رستوران منتظر دوستدخترم هستم. چرا نیامد این دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا همسرم شک نکرده است.
پینوشت:
این داستان نانوشتهی بسیاری از ماست. هرکداممان به یک شکل. سرمان در زندگی دیگران است. زود قضاوت میکنیم و حلال خودمان را برای دیگران حرام میدانیم.
در زمانی که برده داری در آمریکا رایج بود زن سیاهپوستی بنام "هاریت" گروهی مخفی راه انداخته بود و بردگان را فراری می داد.
بعدها از او پرسیدند:
سخت ترین مرحله کار شما برای نجات بردگان چه بود؟ او عمیقا" به فکر فرو رفت و گفت: قانع کردن یک برده به اینکه تو برده نیستی، و باید آزاد باشی…!
متخصص بیوتکنولوژی و استاد فلسفه دانشگاه آکسفورد Julian Savulescu می گوید مشکلی با دستکاری ژنتیک بشر برای خوشگلتر و باهوش تر ساختن نوزادان ندارد:
بشر وقتی بفهمد تکنولوژی جدید می تواند طول عمرش را دو برابر کند بلافاصله برای دستیابی به آن، همه صف می بندند. شکی نیست که همه والدین اگر بدانند فرزندشان آایمر، پارکینسون و یا مرض قند نخواهند گرف از تصحیح ژن فرزندان شان خشنود می شوند.
همتا سازی clone در حال حاضر در صنعت دامداری رواج دارد و ما تکنولوژی ایجاد کولون یا تقسیم سلولی مشابه در بشر را نیز داریم.
زندگی طبیعی و بدون دستکاری، برای بشر، بسیار دشوار است. ما همیشه به مسیر طبیعی بدن خود و پیرامون دست برده ایم. ما هر روز نقش خدا را بازی می کنیم.
ما عملا با دادن قرص ضد درد به مادران باردار، با سزارین، با بند آوردن خونریزی در حین زایمان، عملا مسیر طبیعی زایمان را تغییر می دهیم.
قرص جلوگیری از بارداری، کاندوم و خوراندن قرص هورمون برای ن در دوران یائسگی، غیرطبیعی است ولی انجام می دهیم. ما خودمان با خوردن مشروب و کشیدن سیگار، ناخوداگاه روی ساختمان ژنتیک فرزند مان تاثیر می گذاریم.
از دید اخلاق، صحبت اصلی بهتر است این باشد که دستکاری ژنتیک باید با کنترل دقیق و نظارت موسسات غیر انتفاعی باشد.
ما فقط مجازیم در ژن هایی که معیوب هستند یا در آینده، زمینه ساز مرض ها می شوند دخالت کنیم. از دید من، هر تصحیح ژنتیک که منجر به زندگی بهتر و موفق تر و بخصوص شادی انسان ها بشود بهتر است صورت بپذیرد. تعداد زیادی از کودکان و نوجوانان به خاطر مشکلات ژنتیکی که می توانست تصحیح شود در حال خوردن داروهای روانی هستند.
بالا بردن هوش ژن فرزندان نیز نباید ترسی داشته باشد چون هزاران سال است که از طریق تعلیم و تربیت داریم هوش بشر را تقویت می کنیم. جه بهتر اگر بشود در دوران جنینی همان کار را مقدمتا با تصحیح ژن انجام داد.
نباید از تغییرات ژنتیک که منجر به هیکل و قیافه و سلامت فیزیکی فرزندان می شود نگران بود. ما با دادن غذای بهتر و مقوی تر، با ورزش و فعالیت های مختلف، از هزاران سال پیش، مدام بر ژن فرزندان مان تاثیر می گذاشتیم. فرزندان ژاپنی ها با تغذیه و برنامه های کنترل شده در هر نسل، بلندقد تر می شوند.
ترجمه: پوریا عباسی
منبع:
http://m.nautil.us/issue/28/2050/the-philosopher-who-says-we-should-play-god
محمدرضا شاه پهلوی و شهبانو فرح پهلوی در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ ایران را ترک کردند. میگویند شاه ۱۰ روز قبل از آن تصمیم قطعی به خروج از کشور گرفته بود.
اینکه چرا شاه از کشور رفت، تفاسیر مختلفی را دربر داشته است. خود او به طور رسمی گفت که برای استراحت به آسوان مصر میرود. اما تحلیلگرانی هستند که میگویند پادشاه ایران نمیخواست به ت مشت آهنین متوسل شود و با سرکوب گسترده، ماندگاری حکومت خود را تضمین کند.
فرح پهلوی در کتاب خاطراتش درباره این سفر خاص میگوید:
هر بار که صبح ۲۶ دی ۱۳۵۷ را به یاد میآورم اندوهی عمیق و بیپایان قلبم را میفشارد. آن روز تهران در سکوتی دلهره آور فرو رفته بود. گویی پایتخت ما که از چند ماه پیش در خون و آتش به سر میبرد، ناگهان نفس در سینه حبس کرده بود. ما در آن روز به سفر میرفتیم. مملکت را ترک میگفتیم با این گمان که دور شدن موقت پادشاه به آرام کردن شورش کمک خواهد کرد».
نکته جالب توجه آنکه چند روز قبل از خروج از کشور، شاه از خبرنگاران و رسانههای بین المللی میخواهد به کاخ و محل اقامت خانواده شاهنشاهی بیایند و از همه چیز عکس و فیلم بگیرند. یکی از خبرنگاران خارجی در این باره گفته بود:
کاخ سلطنتی دست نخورده است. لباسها همه در کمدها ماندهاند و فقط آنها را پوشاندهاند. ویترینها و کمدها دست نخوردهاند. کتابخانه ملکه همچنان مملو از آثار هنری است که او دوست داشته است. حس کلی کاخ این است که خانوادهای که اینجا میزیسته، برای سفری کوتاه رفته و باز خواهد گشت».
پس از اینکه مجلس به دولت بختیار رای اعتماد داد، شاه و شهبانو در میان بغض هواداران و وفاداران خود در فرودگاه، ایران را برای همیشه ترک کردند.
پس از خروج شاه، انقلابیون نیز در خیابانها شادی کردند و آیتالله خمینی نیز خروج شاه را فرار محمدرضا پهلوی» خواند و در پیامی گفت:فرار محمد رضا پهلوی را که طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض میکنم.او رفت و به هم پیمان خود اسرائیل دشمن سرسخت اسلام و مسلمین پیوست.».
حدود دو هفته بعد از خروج شاه، آیتالله خمینی در میان استقبال انقلابیون به ایران بازگشت. خروج و ورودی که در ادبیات انقلابی به دیو چون بیرون رود فرشته در آید» تعبیر شد.
محمد رضا شاه در کتاب پاسخ به تاریخ د لایل رفتن خود از مملکت را در سال ۵۷ اینگونه بیان می کند :
میدانستم اسلام درون این مردم ریشه دار است و مردم کورکورانه به دنبال ملاها راه افتاده اند و خمینی با دروغ هایش همه را مسخ کرده بود.
نمیخواستم نامم در تاریخ به عنوان پادشاهی ثبت شود که با کشتار مردم تاج وتختش را حفظ کرد.
آمریکاییها و اروپاییها بخاطر بالا بردن قیمت نفت در جهان ، برای تغییر و برکناری من تصمیم گرفته بودند و مقاومت بیفایده بود،چون نمی توانستم بدون همراهی ملتم به جنگ انها بروم.
پس از ۴۰ سال از خروج شاه و شهبانو از کشور، و بازگشت آیت الله خمینی، درباره عملکرد پادشاه ایران در مقایسه با بنیانگذار جمهوری اسلامی چه میاندیشید؟
روانشناسی تکاملی رشته کمابیش جدیدی است در علوم انسانی که سعی می کند رفتار انسانها را براساس علم تکامل، توضیح دهد. اعمال و رفتاری که نتیجه تجربیات طولانی بشر برای تطبیق با زندگی بوده است.
١- چرا تا این حد فرزندان مان را دوست داریم؟
قبل از ایجاد مراقبت های پزشکی که از حدود صد سال پیش کم کم گسترش یافته است نیمی از بشر قبل از یک سالگی فوت می کرد و ۳۰ درصد دیگر هم قبل از ۱۸ سالگی می مردند. این سطح از تلف شدن برای انسانها بیش از اندازه گران تمام می شد چون برعکس سایر موجودات سیاره ما، دوران نوزادی تا مستقل شدن فرزند انسان، خیلی طولانی بود و هزینه و وقت زیادی از والدین می گرفت.
برای همین خیلی منطقی است که بشر اخلاق و عاداتی ایجاد کند که در تمام دوره های تحول تاریخی، هر چه از دستش بر می آید برای نگهداری و رشد فرزندان ضعیف و آسیب پذیرش، انجام دهد.
٢- چرا ورزش کردن سخت است
تحقیقات نشان داده است تا همین چند قرن پیش، بشر به طور متوسط ناچار بود بیش از ۲۵ کیلومتر در طی روز برای گذران زندگی راه برود و نشستن جزو سبک زندگی اکثریت قاطع بشر نبوده است. اما دو سه قرنی است که سبک زندگی نشسته» روز به روز بر شیوه معیشت زندگی مسلط ترشد. در طی چندین نسل اخیر، ما از نحوه زندگی برخوردار شدیم که نمی خواهیم و نمی توانیم مثل اجدادمان، تحرک فیزیکی داشته باشیم.
زندگی جدید مدام ما را در همان حالت نشسته، مشغولتر نگاه می دارد و چنان از وقت وانرژی ما استفاده می کند که هر روز برای ما سخت تر می شود که مثل قدیم تحرک داشته باشیم. هر چه نشستن» برای ما خطرناکتر می شود به همان نسبت وقت، رمق و حوصله چندانی نمی ماند که به باشگاه های تربیت بدنی برویم.
٣- چرا عاشق شیرینی و غذای چرب هستیم؟
برای اجداد ما دستیابی به مواد غذایی چرب و شیرین یک شانس بزرگ برای بقا بود. غذا معمولا در دسترس اکثریت بشر نبود و امکان مقاومت در برابر گرسنگی مداوم به اجداد ما یاد داده بود که بدنش را اگر فرصتی یافت تا حد ممکن از مواد غذایی مقوی انباشته سازد. آنها به تجربه دریافتند که بازماندگان قحطی ها و بی غذایی ها، افرادی هستند که در بدن شان ذخیره بیشتری داشته باشند.
اما به همان نسبت که ضرورت خوردن غذای مقوی در دوره جدید بشر، کمتر می شود به همان نسبت مواد غذایی بیشتری به صورت آماده و انبار شده در دسترس می باشد. بی دلیل نیست که این روزها یک سوم بزرگسالان جهان چاق هستند.
منبع: https://www.psychologytoday.com/us/blog/darwins-subterranean-world/201803/evolutionary-psychology-permeates-everyday-life
بسیار پیش آمده است برای بسیاری از ایرانیان که جشن کریسمس را با جشن سال نو اشتباه بگیرند!
برخی می پندارند کریسمس همان سال نوی میلادی ست و انگار مقدمه آن است. اما واقعیت این است این دو ربطی به هم ندارند!
کریسمس برای اکثر مسیحیان دنیا در ۲۵ دسامبر است. یعنی پنج روز پیش از اول ژانویه و آغاز سال نو. این فاصله چند روزه بین این دو مناسبت مهم برای بعضی این تصور را ایجاد کرده است که شاید این دو به هم مربوط هستند.
نکته جالب برای ما ایرانیان آن است که هموطنان ارمنی ما روز دیگری برای کریسمس دارند. آن ها ششم ژانویه یعنی حدود یک هفته دیگر کریسمس را جشن می گیرند.
اما اگرچه کریسمس مناسبتی مربوط به مسیحیان است بسیاری سعی می کنند در جشن های مربوط به آن مشارکت داشته باشند. خب ایرادی ندارد. باید هر بهانه ای برای جشن و شادی را پاس داشت؛ فارغ از اینکه برآمده از این سنت است یا برخاسته از آن فرهنگ!
ولی سال نو را نمی توان دیگر تنها متعلق به غربی ها و مسیحیان دانست!
اکنون بسیاری از کشورها از تقویم میلادی استفاده می کنند و آن را تقویم رسمی خود قرار داده اند. در دنیای به هم پیوسته امروز این مساله یک ضرورت به نظر می رسد.
اگرچه کشور ما ایران به واسطه حاکمیت جمهوری اسلامی مدام سعی می کند ساز ناکوک دنیا باشند و حتی تعطیلی های هفتگی اش هم با دنیا تفاوت دارد اما ایرانیانی هم هستند که سال نوی میلادی را به هم تبریک بگویند.
چندین میلیون ایرانی در خارج از مرزهای ایران زندگی میکنند و تقویم میلادی برایشان هم اندازه تقویم شمسی در زندگی شان اهمیت پیدا کرده است.
اگرچه هیچ چیز برای ما جای نوروز را نمیگیرد اما چه جای ایراد اگر سال جدید میلادی را خصوصا به آنان شادباش بگوییم!
.من سال جدید میلادی را به همه ایرانیان تبریک می گویم و آرزو میکنم در سال جدید نزاعها کمتر شوند و چتر صلح گستردگی بیشتری بگیرد. به امید آنکه هیچ کودکی از گرسنگی جان خود را از دست ندهد و هیچ مادری در غم از دست دادن جوان خود نگرید. به امید آنکه هیچ خانهای بر سر هیچ مردمی خراب نشود و هیچ سفرهای بیبهره از آب و نان نباشد. به امید آنکه هیچ کس به جرم باور و عقیده شکنجه نشود و زندانی نگردد و البته به امید آنکه هیچ دیکتاتور و مستبدی هم روی خوش به خود نبیند!
Title: The Invisible Guest
Runtime: 1h 46min
Genres: Crime, Mystery, Thriller
Release Date: 6 January 2017 (Spain)
Rate: 8.1/10
Director: Oriol Paulo
Writer: Oriol Paulo
Stars: Mario Casas, Ana Wagener, Jose Coronado
داستان های معمایی و پیچیده از گذشته تا به امروز، مخاطبهای خاص خود را داشته اند و معمولاً بزرگترین چالشی که برای مخاطب ایجاد میکنند، چیدن پازل های مختلف در کنار هم و پی بردن به داستان اصلی میباشد. نحوهی پایانبندی این نوع داستان ها از اهمیت بسیاری برخوردار است چرا که جمع بندی نهایی، بسیاری از ناگفته ها و نادیده ها را میتواند بیان کرده و با ایجاد شوک، تصویری به یاد ماندنی در ذهن مخاطب ثبت کند. بعضی از فیلم ها در پایان، به داستان اصلی اشاره ی مستقیم نمیکنند(به معمای مطرح شده، جواب مستقیمی نمی دهند) و این خود مخاطب است که با تجزیه و تحلیل دیده ها و شنیده ها، به جمعبندی نهایی می رسد. اما اکثر فیلم ها، به طور واضح و کامل، در پایانبندی خود، داستان اصلی را فاش کرده و به یک نتیجهگیری کلی می رسند که این فیلم نیز از همین دسته ی دوم می باشد.
مهمترین نقطهی قوت این فیلم، شیوهی روایتی انتخاب شده برای آن است و همین موضوع باعث میشود داستان فیلم تا پایان، جذابیت خود را حفظ کرده و برای بسیاری از لحظات داستانی، توجیه کافی را داشته باشد. البته این اولین بار نیست که شاهد چنین شیوه ی روایتی هستیم و در سال های دور و در فیلم بهیادماندنی راشومون(Rashomon) به نویسندگی و کارگردانی آا کوروساوا(Aa Kurosawa) این نوع روایت را تجربه کرده ایم. به چالش کشیدن ذهن مخاطب در تشخیص واقعیت و به دنبال آن، ایجاد حس مشترک بین کاراکتر های فیلم و مخاطب، حاصل این نوع روایت است که در این فیلم به خوبی از آن استفاده شده است. اما فیلم در این زمینه با دو نوع مخاطب روبروست. مخاطب اول، داستان را دنبال میکند و در پایان فیلم با یک شوک بزرگ روبرو می شود و با پی بردن به واقعیت، احساس لذت و رضایتمندی به او دست می دهد. مخاطب دوم به طور دقیق و موشکافانه جلو می رود و امکانپذیر بودن و باورپذیری اتفاقات مختلف را مورد بررسی قرار می دهد. اگر شما از جنس مخاطب دوم هستید باید اعلام کنم که راه سختی در پیش دارید و یکی از بزرگترین چالشهای فکری را در بین فیلمهای معمایی که تا به امروز دیدهاید، تجربه خواهید کرد. از همان ابتدای فیلم و همزمان با به حرکت درآمدن عقربهی کرنومتر، بازی با ذهن شما نیز شروع میشود و با جلو رفتن داستان، این بازی شدیدتر شده و به نقطهای می رسد که راهی جز ادامهی آن را برای شما باقی نمی گذارد. در این فیلم، هیچ تفاوتی بین شما و کاراکترهای فیلم، وجود ندارد! اما علت آن چیست؟ در مواجهه شما با داستان فیلم، معماها و قسمتهای مجهول بسیاری در ذهنتان بهوجود میآیند. در طرف دیگر، برای هر کدام از شخصیتهای فیلم نیز، ندانستههای بسیاری وجود دارد که همین موضوع باعث تشابه بین آنها و شما میشود و به دنبال آن خودتان را به صورت کامل در درون فیلم، حس میکنید.
Pranaa Art
جمعی از معلمان در اعتراض به فقدان مدارس ایمن و استاندارد در ایران در بیانیهای خواهان محاکمه عاملان اصلی فاجعه آتشسوزی اخیر مدرسه زاهدان شدند.
معلمان با صدور بیانیهای ضمن همدردی با خانوادههای دانشآموزان جانباخته در حادثه آتش سوزی مدرسه در زاهدان، به فقدان مدارس ایمن و استاندارد در کشور اعتراض کردند و خواهان برخورد با عاملان اصلی این حادثه فاجعهبار شدند.
مدرسه پیشدبستان و دبستان غیردولتی دخترانه اسوه حسنه در زاهدان ساعت ۹ صبح روز ۲۷ آذرماه دچار آتشسوزی شد. رسانههای داخل ایران علت این آتشسوزی را استفاده از چراغ نفتی برای گرم کردن یکی از کلاسهای درس عنوان کردند.
بر اثر این حادثه، مونا خسروپرست، صبا عربی، یکتا میرشکار و مریم نوکندی ۴ دانش آموز مقطع اول ابتدایی بر اثر سوختگی شدید جانشان را از دست دادند.
در پی وقوع این حادثه، جمعی از معلمان با صدور یک بیانیه که تا کنون به امضای بیش از ۱۴۰۰ نفر رسیده است، اعلام کردند: آن آتشی که از شین آباد تا زاهدان امروز جان عزیزان ما را می سوزاند محصول سال ها بی توجهی به امر آموزش توسط همین جناح های قدرت است که نوبتی قدرت را در دست می گیرند نتیجه عملکرد تمام جناح های حاکمیت است. نتیجه عملکرد کسانی که صد در صد مراکز پیش دبستانی را خصوصی کرده اند و میکوشند ت های ضد آموزشی و پولی سازی خود را بر باقیمانده عرصه آموزش عمومی تسری دهند.»
همچنین در بخشی دیگر از این بیانیه با اشاره به سرکوب و بازداشت اخیر معلمان در ایران، درباره حادثه آتش سوزی مدرسه زاهدان نوشته شده است: امروز در حالی که لازم است مسئولان بیکفایت به پای میز محاکمه کشانده شوند معلم و مدیر مدرسه اسوه حسنه بازداشت میشود تا صورت مسئله پاک شود.»
براساس این بیانیه معلمان از سال ۹۵ تا کنون با ۱۴۰هزار امضاء خواهان افزایش بودجه و سهم آموزش و پروش در راستای ایمن کردن مدارس شده و خواستهشان را بارها به دولت، مجلس و قوه قضائیه اعلام کردهاند.
امضاء کنندگان بیانیه اخیر خواهان محاکمه عاملان اصلی فاجعه آتشسوزی مدرسه زاهدان شدند و اعلام کردند که راهکار لاپوشانی معضلات» و پروندهسازی» ومرعوب» و زندانی کردن» معلمان عدالتخواه راهکار نیست. وقت حسابرسی به پرونده مسئولان خاطی و فاسد رسیده است.» (با تلخیص)
بخش فارسی کانال BBC، به مسائل ملی در ایران اهتمام می داد و از آن به عنوان سکوی خبری ای آزاد برای کسانی که با زبان فارسی صحبت می کردند، تعبیر می شد اما پس از در سال ۲۰۰۹، جوانان ایرانی آنرا آیت الله بی بی سی” نامیدند، چرا که بی بی سی در خدمت رژیم ی تهران قرار گرفت و تقلب در انتخابات به نفع را در آن زمان نادیده گرفت، بی بی سی فارسی آنچه را که از کشتار و مجروح نمودن جوانان ایرانی از سوی رژیم رخ می داد را منتشر نکرد و حتی در زمینه انتشار اخبار کذب در این زمینه، گوی سبقت را از تلویزیون رسمی جمهوی اسلامی نیز ربود و این در حالیست که این شبکه متعلق به بریتانیا بوده و در داخل و خارج از اعتبار فراوانی برخوردار است.
کانال بی بی سی فارسی، از کارمندانی انباشته شده است که فارس متعصب بوده و ادعا می کنند که مخالف با رژیم ی در ایران هستند اما در حقیقت همکار رژیم ایران هستند و امنیت ملی ایران را حفظ می کنند و در ذات خود، دشمن سعودی می باشند و نمی توان بیش از این ادعا کرد. اینها حتی حاضر نیستند آنچه را که بر سر ملل غیرفارس در جغرافیایی که نام آنرا ایران گذاشته اند، گزارش نموده و منتشر نمایند بلکه انگار هیچگونه جنگی هم با رژیم ایران رخ نداده است و من می توانم با صراحت بگویم که حتی اگر جنگی با ایران رخ دهد آنها حاضر هستند به نیروهای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی هم ملحق شوند، که می توان این نیت قلبی آنها را در خلال مصاحبه های رومه نگاران و تلویزیونشان در رابطه با توسعه ایران و وسعت جغرافیایی آن دید.
گفتمان این شبکه در زمانی که به امورات و جریانات کشورهای عربی می پردازد، از لحاظ جوهری هیچ تفاوتی با بیان رسمی تهران دارد (در زمینه نقض حقوق بشر و انتشار اخبار مربوط به کوردستان و دیگر ملیتهای تحت ستم در ایران نیز دقیقا همین رویکرد را دارند) و تلاش زیادی جهت دور کردن مسائل کشورهای عربی از واقعیت و مصدیق واقعی آن می نمایند و چشمشان را بر دخالتهای ایران در امورات کشورهای منطقه فرو می بندند. تمامی این امر به این علت است که شمار زیادی از رومه نگاران ایرانی شناخته شده که ایران را با مقاصد و اهداف مختلفی ترک می کنند، وابسته به رژیم هستند که برخی از آنها کارمندان نامی شبکه های دولتی شناخته شده ایرانی در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی بوده اند ، از جمله عطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد خاتمی، علی اصغر رمضان پور، رئیس بخش فرهنگ در وزارت فرهنگ و ارشاد و حسین باستانی، دبیر انجمن صنفی رومه نگاران و مدیر ارتباطات عمومی در دفتر خاتمی اشاره کرد.
به این صورت جنبش اصلاح طلبی از شبکه بی بی سی فارسی به رسانه های خبری دیگری از قبیل دویچه وله آلمانی و رادیو صدای امریکا و رادیو فردا و رادیو زمانه هلند گسترش پیدا کرد و خطوط عریضی برای خطاب قرار دادن نخبه ایرانی در خارج از ایران ترسیم شد و به این صورت صدها تن از رومه نگاران از سال ۲۰۰۹ برای گسترش دادن به منبرهای خبری جمهوری اسلامی به خارج از ایران روانه شدند.
بدین صورت تهران از این طریق و از طریق کسانی که مدعی ضدیت با ایران هستند، از ورود افراد دیگر مخالف جمهوری اسلامی به شبکه های خبری ممانعت به عمل آورد و ین امر سبب گردید تا قضایا را به جانبی هدایت کند که باب میل خودش باشد و همتراز با مصالح قوم فارس در ایران باشد نه اقوام دیگر، همانند قضیه احواز و ترکهای آذری و بلوچ و کوردها و ترکمانهای سنی.
زنجیره حضور افراد وابسته به ایران تنها به شبکه های فارسی زبان ختم نمی شود بلکه در شبکه های خبری عربی نیز دیده می شود که لابیهایی را در راستای منافع تهران بوجود آورده اند که در مقالات بعدی به این امر پرداخته خواهد شد.
نگارنده: عایدالشمری (وبسایت الریاض)
برگردانده شده از عربی به فارسی
#AyatollahBBC
رمان فلسفی "دنیای سوفی" از "یوستین گردر" نویسندهی نروژی را بار دیگر مطالعه میکردم، این تکهای از کتاب را با شما عزیزان به اشتراک میگذارم. شدیداً این کتاب را به کسانی که در ابتدای یادگیری فلسفه هستند پیشنهاد میکنم.
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند
همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت
یک لاک پشت حسود
او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟
در انتظار پاسخ هستم ، با احترام تمام، لاک پشت
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد!
سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی و حسادت می تواند بر نیروی تخیل ما غلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شود.
محققان دانشگاه شیکاگو منشا بارداری انسان را با پیگیری چگونگی فرگشت اجداد دار اولیه انسان برای به دنیا آوردن نوزاد بجای تخمگذاری آشکار کردهاند.
آنها بخشهای سرکش دیانای را که میلیونها سال قبل در اطراف ژنوم قرار گرفته و باعث خاموشی فرآیندهای مورد نیاز برای تخمگذاری شده بودند، کشف کردند.
در عوض، هزاران ژن مورد استفاده در اندامهای دیگر حرکت کرده و در رحم جمع شدند تا به رشد جنین کم کرده و زیستشناسی اجداد دار باستانی انسان را بطور موثری بازنویسی کنند.
دانشمندان در کل دریافتند که 2502 ژن به ژنوم فعال در رحم اضافه شده بودند. یافتههای این دانشمندان به توضیح این امر کمک کرده که چگونه و چه وقت داران برای اولین بار جنینشان را در رحم و پیش از تولد پرورش دادند، کمک میکند. این بدعت فرگشتی به داران کمک کرد تا زمین را تحت سلطه قرار دهند و همچنین به انسانها اجازه داد تا چنین مغزهای بزرگی را بوجود بیاورند
محققان به مقایسه ژنومهای داران بارداری مانند سگها و خوکها با حیوانات تخمگذار پرداختند.
اگرچه انسان طی میلیونها سال فرگشت از حیواناتی مانند قورباغهها و جوجهها جدا شدهاند، یکی از شگفتانگیزترین یافتههای پروژههایی مانند پروژه ژنوم انسان این بود که بیشتر دیانای انسانها با این حیوانات مشترک است.
برای مثال 98.5 درصد از ژنوم انسان با شامپانزه مشترک بوده، در حالیکه درصد اشتراک دیانای بین انسان و جوجه حدود 75 درصد است.
این سطح شگفتآور از شباهت ژنتیکی به این شکل توضیح داده شده که همه ژنها در همه زمانها فعال نشدهاند؛ در عوض ژن ها در برخی حیوانات بطور کامل غیرفعال شده یا بطور انتخابی در بافتهای مختلف فعال شده و نقش متفاوتی را اجرا میکنند.
محققان با استفاده از روشی موسوم به تعیین توالی آرانای توانستند تشخیص دهند کدام ژنها در رحم 12 حیوان مختلف فعال یا خاموش بودهاند. این حیوانات شامل سگها، گاوها، اسب ها، خوکها و گورکنها بودند که جنین را درون رحمشان تولید میکنند.
آنها همچنین ژنهای صاریغ دمکوتاه را که از کیسهداران محسوب شده و همچنین نوکاردکی (پلاتیپوس) را مورد بررسی قرار دادند؛ ژنهای رحم یک مارمولک، جوجه و قورباغه نیز تحت بررسی قرار داده شد.
این کار به دانشمندان اجازخ داد تا زمانی را که تاریخچه تکاملی این ژنها فعال یا غیرفعال شده، پیگیری کنند.
آنها دریافتند که هزاران تکه کوچک از دیانای که اکنون مسئولیت تنظیم تغییرات هورمونی در سلولهای پوشش رحم در زمان بارداری را بر عهده دارند، زمانی ژنهای باستانی بودهاند که از ژنوم جهش کردهاند.
به گفته محققان، این ژنها موسوم به عناصر قابل جابجایی، کاربردهای جدیدی مانند کنترل سیستم ایمنی و ارسال سیگنالها بین بدن مادر و نوزاد را به پوشش رحم منتقل کردهاند.
آنها محاسبه کردند که زمانی که داران برای اولین بار از جد مشترک خود با خزندگان و پرندگان واگرائیدند، 500 ژن وجود داشته که روشن شده یا به ژنوم هجوم آوردهاند و 296 ژن هم غیرفعال شده بودند. همچنین زمانی که داران زندهزا از داران تخمگذار تکامل یافتند، 1167 ژن اضافی آشکار شده و 239 ژن خاموش شد.
محققان سپس دریافتند که زمانی که شاخه انسانی درخت تکاملی داران – داران جفتی – از کیسهداران جدا شدند، 835 ژن دیگر فعال و 189 ژن غیرفعال شدند.
منبع:
https://canoonaa.blogspot.com/2019/02/blog-post_82.html
مطلبی از جناب "مرتضی حقبیان" برایم ارسال شد که با شما عزیزان به اشتراک میگذارم.
درتابستان لباس گرم و زمستانی میپوشند و درزمستان لباس نازک و تابستانی، تا نشان دهند که با جامعه فرق دارند. خندههای تصنعی ورفتارهای ترحم آمیز با مردم، یکی دیگرازخصوصیات این افراد است. به عشق ودوست داشتن تظاهرمیکنند، گاه ندای مخالفت سرمیدهند، درانتخاباتها درطرفی مینشینند که القا شود جریان مخالف هستند، هزینه نگهداری حیوان خانگیشان دریک ماه به اندازه درآمد یک سال یک خانواده متوسط سه نفری درایران است. درزلهها ازجیب مردم خیّرمایه میگذارند، حمایتهایشان از کودکان کاروخیابان، بیسرپرستان، محیط زیست و حیوانات شهری ووحشی تا انتشارعکسهایشان درفضای عمومی ومجازی است. گریههایشان سینمائی و فتوژنیک، تا حدی که قیافهشان را زیباترواحساسیترنشان دهد، کتاب خواندنهایشان هم به این شکل است، درکتابفروشیهای عمومی چنان غرق خواندن میشوند، که حتی نمی دانند کتاب را سروته گرفتهاند و .
این مشخصات سلبریتیهاست، پدیدهای برگرفته ازجامعه بورژوازی و سرمایهداری که همه چیز شکل ظاهرونمایشی دارد. دراین پدیده مردم باید گرسنگی بکشند، زیرآواربمانند وبمیرند، تا سلبریتیها بتوانند نمایش زیبائی ازترحم و مردمی بودن از خود نشان دهند، هرچه قربانیها بزرگ وفاجعه بارتر، واکنش سلبریتیها بیشتر.
مردم ژنده پوش وظیفه دارند، بایستند تا این افراد سلفی بگیرند. کودکان باید گریه کنند تا پروفایل اینستاگرامی اینها تامین شود. هرچقدردستفروشان بیشتر کتک بخورند، واکنش اینها طبیعیتر جلوه میکند. مردم وظیفه دارند با قلم و کاغذ دنبالشان بدوند که امضای یادگاری بگیرند. سلبریتیها سفرهای آنچنانی میروند وعکسهایشان با سلبریتیهای دیگر برای دق دادن به رقیب خود، دست به دست میگردد.
سلبریتیهای غیری، محافظه کارانه درت دخالت می کنند، رندانه اقتصاد را دورمیزنند، پول میگیرند درانتخابات شرکت کنند و مردم را تشویق به رأی دادن به کاندیدای مورد نظر آنها کنند و البته بعدش پشیمان میشوند چرا رأی دادند. کسی حق ندارد ازاینها بازخواست کند، زود میرنجند، سریع گریه میکنند و تند تند هم بیانیه صادرمیکنند.
کجای این جماعت با مردم گرفتاراین روزگارهمخوانی دارد؟
لقب سلبریتی،هم به یک تمدارداده وهم به یک مدل لباس داده میشود. نقطه اشتراک این دو چیست؟. سلبریتی بودن به هیچ عنوان یک شغل ویژه نیست و سلبریتیها هرگز برای اینکه سلبریتی هستند، کارخاصی انجام نمیدهند. درواقع سلبریتی که درلغت به معنای ستاره وفردمشهوراست، دارای چهرهای پرطرفداردرمیان همه مردم دنیاست که مربوط به حوزه فعالیت خودشان میشود.
هرفرد تاثیرگذار، مشهوروشناخته شدهای درعرصه ت، اقتصاد، علم و فرهنگ، سینما، موسیقی، ورزش، مدلینگ و. میتواند یک سلبریتی محسوب شود. این افراد سلبریتی شدن رامدیون رسانهها هستند که آنها را به مردم دنیا میشناسانند و البته رسانهها هم ازاین راه هم برای خود و صاحبان صنعت و ثروت درآمدزایی میکنند.
اگر روزی خورشید ناگهان خاموش شود (رخدادی که از نظر فیزیکی غیرممکن است) ما انسانها و سایر شکلهای حیات تا چه زمانی خواهیم توانست به زندگی خود روی سیاره زمین ادامه دهیم؟
همانطور که اگر یک لیوان چای داغ را داخل یخچال بگذارید، فورا سرد نخواهد شد، در صورتیکه روزی خورشید خیلی ساده خاموش شود، زمین نیز برای چند میلیون سال (حداقل در مقایسه با فضای پیرامون خود) گرم باقی خواهد ماند. اما ما که ساکنان سطح زمین هستیم، این سرما را بسیار زودتر از چنین زمانی حس خواهیم کرد.
در صورت وقوع این رویداد خیالی، تنها طی یک هفته دمای سطح زمین به زیر صفر درجه سلسیوس افت خواهد کرد و ظرف مدت یک سال، دمای سطحی زمین به ۱۰۰- درجه سلسیوس خواهد رسید. لایههای سطحی اقیانوسها یخ خواهد زد، اما در کنایهای ظریف؛ همین یخ سطحی همانند عایقی برای آبهای عمیق عمل میکند و برای مدت صدها هزار سال مانع از یخ بستن کل اقیانوس میشود.
میلیونها سال پس از آن، سیاره ما به وضعیتی پایدار با دمای ۲۴۰- سلسیوس خواهد رسید. به گفته دیوید استیونسن، استاد علوم سیارهای موسسه فناوری کالیفرنیا (کلتک)، در این دما تابش حرارتی هسته زمین با حرارتی که توسط زمین به درون فضا تابانده میشود برابر میشود. اگرچه برخی از میکروارگانیزمهایی که در پوسته زمین زندگی میکنند به حیات خود ادامه خواهند داد، اما بخش اعظم حیات تنها چند صباحی پس از خاموشی خورشید زنده خواهند ماند.
فوتوسنتز بیدرنگ متوقف خواهد شد، و اغلب گیاهان تنها ظرف چند هفته خواهند مرد. با این وجود، درختان بزرگتر به لطف متابولیسم کند و ذخیره شکر قابل توجهشان، میتوانند تا چند دهه به حیات خود ادامه دهند. اگرچه با از بین رفتن قاعده هرم غذایی، اکثر حیوانات به سرعت از بین خواهند رفت؛ اما لاشهخواران حداقل تا زمانی که سرما آنها را از پای در نیاورده است، میتوانند با تغذیه از بقایای مردگان به زندگی خود ادامه دهند.
انسانها میتوانند با زندگی درون زیردریاییها در عمیقترین و گرمترین بخشهای اقیانوس به حیات خود ادامه دهند؛ اما گزینه جذابتر میتواند اقامت در ستگاههایی باشد که از حرارت زمین یا انرژی هستهای نیرو میگیرند. یکی از مکان های مناسب برای زندگی در آن روزگار ایسلند خواهد بود. مردم این جزیره در حال حاضر نیز حرارت ۸۷ درصد از خانههای خود را با استفاده از انرژی زمینگرمایی تامین میکنند. به گفته اریک بلاکمن، استاد اخترشناسی دانشگاه روچستر، انسان میتواند برای صدها سال به بهرهبرداری از گرمای آتشفشانی ادامه دهد.البته خورشید نه تنها به زمین گرما میبخشد، بلکه وجود این ستاره همچنین باعث میشود تا زمین در مدار خود باقی بماند. اگر جرم خورشید به ناگهان ناپدید شود (اتفاقی که باز هم کاملا غیرممکن است)، زمین نیز در فضا رها خواهد شد؛ همانند توپی که به ریسمانی بسته است و ناگهان ریسمان رها میشود.
منبع: Big Bang
۱ـ جهل عوام(نادانی و ناآگاهی توده های مردمی):
مردم این کشورها تنها در اندیشه ی سیر کردن شکم خود و زن و فرزند و فراهم سازی نیازهای اولیه ی زندگی خود می باشند؛ آنها کمتر به این امور می اندیشند که: زندگی بهتری نیز می توان داشت؛ بهتر از این نیز می توان کشور را اداره کرد؛ هر شهروندی حق تعیین سرنوشت خود و مملکتش را دارد؛ هر یک از شهروندان می توانند در پیشبرد کارهای کلان، نقش داشته باشند؛ انسان افزون بر خوراک و پوشاک و مسکن، حقوق دیگری همچون کرامت انسانی، شخصیت اجتماعی، حق آرامش، حق آزادی و مانند آن را دارد. همچنین در این کشورها توده های شهروندان کمتر این پرسشها را از خود می پرسند که: فرمانروایانشان چه کسانی هستند؟ سرنوشت کشور و مردم به دست چه کسانی است؟ آیا روش دیگر و کسان دیگری هم هستند که بتوانند بهتر از حاکمان کنونی کشور را اداره کنند یا نه؟ راه های پیشرفت و عوامل واپس ماندگی چه چیزهایی هستند؟چگونه باید سرمایه های مادی و انسانی خود را به طور بهینه به کار گرفت و به بهره وری رساند؟
۲ـ خیانت خواص:
خیانت و خواص، هر دو مفهومی متکثرند و از هر زاویه ای تعریفی جداگانه دارند. برخی از رفتارهایی که در عنوان خیانت می گنجند، عبارتند از: کم کاری، بی تفاوتی در برابر رنج دیگر شهروندان، چشم پوشی از رسالت آگاهی بخشی و بیدارگری، همکاری پنهان و آشکار با دشمنان خارجی، همکاری پشت پرده با حاکمان ظالم و فاسد، ایجاد روابط ناسالم فرهنگی و اداری و اقتصادی با بدنه ی جامعه، زیور بخشی به زندگی شخصی از هر راهی و به هر قیمتی، سوء استفاده از موقعیت شغلی و مالی و تخصصی، ایجاد شیوه های نادرست مادی، دینی و فرهنگی در گستره ی جامعه.
فلسفه بدون سانسور
تا ۲۰ سال آینده، گوگل در مغز ما خواهد بود!
متخصصان حوزه "هوش مصنوعی" معتقدند که تا ۲۰ سال آینده ما میتوانیم از "ایمپلنتهای مغزی" استفاده کنیم. به گزارش ایسنا و به نقل از ردیت، استفاده از این "ایمپلنتهای مغزی" در سر، به ما اجازه خواهد داد که همهچیز را یاد بگیریم."
یکی از متخصصان حوزه مصنوعی Nikolas Kairinos اظهار کرد: با استفاده از ایمپلنتهای مغزی نیازی به حفظ کردن چیزها ندارید.
وی ادامه داد: با این ایمپلنتها دیگر نیاز نیست که همهچیز را مداما از گوگل جستوجو کنید، زیرا جواب دقیقاً در مغز شما خواهد بود.
به عنوان مثال اگر میخواهید معادل یک کلمه را به زبانی دیگر بدانید، جواب را از طریق ایمپلنت هوش مصنوعی که در مغز شماست، خواهید دانست؛ تنها کافی است که از مغز سوال بپرسید.
این متخصص هوش مصنوعی افزود، چشمانداز این ایمپلنتها مانند فناوری استارتاپ "نورالینک"( Neuralink) خواهد بود که توسط "ایلان ماسک" بنیان نهاده شده است. این استارتاپ قصد دارد با ساخت تراشههای رایانهای قابل کاشت در داخل مغز انسان، مرز بین بشر و ماشین را کم رنگتر کند.
گفته میشود این تراشه حس لامسه کاربران را بازیابی میکند. این پردازنده سیگنالهای پیچیدهای را رمزگشایی میکند که در داخل مغز انسان شکل گرفتهاند؛ سپس تراشه آنها را به رقم تبدیل میکند تا بتواند این سیگنالها را پردازش کند. در نتیجه شخصی که این تراشه در مغز وی کار گذاشته میشود، امکان کنترل کردن عملکرد عضلات بدن را پیدا میکند.
کاربرد این ایمپلنتها در مغز دقیقاً مانند داشتن دستیار هوشمندی است که تقریباً مانند شما فکر میکند."Kairinos" معتقد است که این پیشرفت بسیار نزدیک است و تا ۵ سال آینده تغییرات بزرگی را در این زمینه شاهد خواهیم بود.
اخیراً کتابچهای با عنوان "خاطرات تاریک" مطالعه کردم ، این کتابچه را به تمام خرد دوستان ایران پیشنهاد میدهم.
این اثر فاخر به قلم نویسندهای با نام مستعار: fm-god است.
نکات فلسفی عمیقی که در متن بکار گرفته شده بود دست کمی از سخنان فلاسفهی بزرگ ندارد.
خاطراتی که طعم تلخی می دهند اما گفتنشان لازم است.
حجم: کمتر از ١مگ
دریافت نسخه pdf
دریافت کتابچه با سرچ کردن "خاطرات تاریک" در کانال زیر هم امکانپذیر است.
کانال فلسفه بدون سانسور
بنا به گزارش Page Six کیت هرینگتون حدود یک ماه است که برای درمان افسردگی خود به مرکزی درمانی در نیویورک مراجعه میکند.
بر اساس خبرهای منتشر شده پایان سریال "بازی تاج و تخت" ضربه سختی به کیت وارد کرده و کیت نتوانسته با آن کنار بیاید.
این مرکز درمانی برای بهبود افسردگی و همچنین ترک اعتیاد مورد استفاده قرار میگیرد و هزینه ای بالغ بر 120 هزاردلار برای ارائه خدمات دریافت میکند.
یکی از منابع این سایت خبری اشاره میکند رز لی (بازیگر نقش ایگریت در سریال) که همسر کیت هرینگتون است همیشه برای حمایت از کیت ، در این مرکز درمانی حاضر میشود و کیت این روزها فقط به استراحت و آرامش نیاز دارد.
منبع:
سایت Page Six
بیماریها، بلایای طبیعی مانند زله و سونامی که باعث مرگ زجرآور، بیخانمان شدن، ناقص شدن و از دست دادن خویشان و نزدیکان میشود، ستم و جفاکاری انسانها در حق یکدیگر، درد و رنج حیوانها در طبیعت از جمله مصادیق شر هستند. دلیل اینکه این رویدادها را شر مینامیم این است که موجب رنج، درد، و آزار موجوداتی میشوند که توان تجربه درد و رنج را دارند. چگونه ممکن است خداوندی که همه کار میتواند بکند و به همه چیز داناست و خیر مطلق است جهانی بیافریند که در آن شر وجود داشته باشد؟ اگر خداوند هم جهان و هم انسان و هم حیوانها را آفریده است، میداند چه رویدادهایی موجب درد و رنج و آزار آنها میشود. پس چرا قدرت، دانش و خوبی او مانع از این نمیشود که ما از درد و رنج در امان باشیم؟ چرا نمیتوانست جهان را به شکلی بیافریند که زندگی ما جانداران بهتر و لذتبخشتر باشد؟
در فلسفه، پرسشهای این چنین در بحث مسئلهی شر» بررسی میشود. در پیرامون مسئلهی شر»، نویسنده به طرح و بررسی این چالش و نقد پاسخهایی که به آن داده شده، پرداخته است.
لینک مستقیم pdf
پیرامون مسئلهی شر»
فلسفه بدون سانسور
یکی از مهمترین سؤالاتی که در مورد آیندهی دنیای سینمایی مارول» مطرح میشود این است که مارول چندگانهی ددپول» را چگونه به معرفی خواهد کرد. اکنون که قرارداد ادغام فاکس و دیزنی رسمی شده، کوین فایگی» باید راهی برای پیوند زدن فیلمهای محبوب رایان رینولدز» به فاز جدید فیلمهای استویو پیدا کند.
امسییو کازمیک» در گزارش جدیدی اشاره میکند که فایگی و همکارانش در حال بررسی گزینههای متعددی برای آیندهاند و با توجه به موفقیت ددپول» و ددپول ۲»، قصد دارند بر روی فیلمهای رینولدز سرمایهگذاری کنند.
براساس این گزارش غیررسمی، فایگی و استودیوی مارول دست کم سه راه احتمالی پیش رو دارند تا ددپول» بینزاکت را وارد دنیای سینمایی مارول» کنند. این گزینهها شامل ددپول ۳»، معرفی شخصیت در سریالی برای سرویس دیزنی+»، و یا حتی دادن نقش کوتاهی به آن در سومین قسمت مرد عنکبوتی» با همکاری سونی میشود.
البته هیچ یک از این احتمالات به تأیید نرسیده است. تولید سریال برای دیزنی+» بسیار غیرمحتمل است، چرا که آنها محصولات خانوادگی را برای این سرویس در نظر گرفتهاند و رینولدز که شاید بازی در یک سریال را رد کند، در آن صورت باید بسیار مؤدب باشد. این احتمال وجود دارد که سریالهای کنسلشدهی مارول در نتفلیکس نیز به همین علت هرگز در دیزنی+ ادامه پیدا نکنند.
گزینهی دیگر یعنی گنجاندن شخصیت در دنباله بعدی مرد عنکبوتی» پس از دور از خانه» نیز احتمالی ضعیف است چرا که دیزنی در آن صورت به درآمدزایی نباید فکر کند. سونی تمام سود حاصل از فروش مرد عنکبوتی» را از آن خود میکند، اما تولید این فیلمها موجب شد دنیای سینمایی مارول» گستردهتر شود و برای هر دو طرف منفعت داشته باشد. بنابراین بعید است که دیزنی اجازه دهد استودیوی دیگری از یکی از محبوبترین شخصیتهایش درآمدزایی کند.
برنامههای بعدی مارول برای فاز چهارم دنیای سینمایی مارول» پس از اکران مرد عنکبوتی: دور از خانه» اعلام میشود.
30Nama
تا ۲۰ سال آینده، گوگل در مغز ما خواهد بود!
متخصصان حوزه "هوش مصنوعی" معتقدند که تا ۲۰ سال آینده ما میتوانیم از "ایمپلنتهای مغزی" استفاده کنیم. به گزارش ایسنا و به نقل از ردیت، استفاده از این "ایمپلنتهای مغزی" در سر، به ما اجازه خواهد داد که همهچیز را یاد بگیریم."
یکی از متخصصان حوزه مصنوعی Nikolas Kairinos اظهار کرد: با استفاده از ایمپلنتهای مغزی نیازی به حفظ کردن چیزها ندارید.
وی ادامه داد: با این ایمپلنتها دیگر نیاز نیست که همهچیز را مداما از گوگل جستوجو کنید، زیرا جواب دقیقاً در مغز شما خواهد بود.
به عنوان مثال اگر میخواهید معادل یک کلمه را به زبانی دیگر بدانید، جواب را از طریق ایمپلنت هوش مصنوعی که در مغز شماست، خواهید دانست؛ تنها کافی است که از مغز سوال بپرسید.
این متخصص هوش مصنوعی افزود، چشمانداز این ایمپلنتها مانند فناوری استارتاپ "نورالینک"( Neuralink) خواهد بود که توسط "ایلان ماسک" بنیان نهاده شده است. این استارتاپ قصد دارد با ساخت تراشههای رایانهای قابل کاشت در داخل مغز انسان، مرز بین بشر و ماشین را کم رنگتر کند.
گفته میشود این تراشه حس لامسه کاربران را بازیابی میکند. این پردازنده سیگنالهای پیچیدهای را رمزگشایی میکند که در داخل مغز انسان شکل گرفتهاند؛ سپس تراشه آنها را به رقم تبدیل میکند تا بتواند این سیگنالها را پردازش کند. در نتیجه شخصی که این تراشه در مغز وی کار گذاشته میشود، امکان کنترل کردن عملکرد عضلات بدن را پیدا میکند.
کاربرد این ایمپلنتها در مغز دقیقاً مانند داشتن دستیار هوشمندی است که تقریباً مانند شما فکر میکند."Kairinos" معتقد است که این پیشرفت بسیار نزدیک است و تا ۵ سال آینده تغییرات بزرگی را در این زمینه شاهد خواهیم بود.
■ آن دروغ بزرگ در باب نامیرایی فرد، هر خرد، هر سرشت نهفته در غریزه را نابود میسازد و هر آنچه در غریزهای نیک خواهانه، یاری رساندن به زندگی و تضمین گر آینده است، از آن زمان به بعد تنها تردید برمیانگیزد. چنین شیوهای زندگی که هیچ مفهومی ندارد، بدل به مفهوم زندگی میشود … دیگر حسن یاری رسانی، سپاس از نیاکان و اجداد، همکاری، اعتماد و یاری رساندن به رفاه همگانی و توجه به آنچه فایدهای دارد؟ (تنها یک امر ضروری است) .»
■ این که هر کس چون روحی نامیرا با دیگری برابر باشد، این که در بین تمام موجودات، (تقدس) هر فرد اهمیتی یابد، این که آن خشک اندیشان کم شمار و نیمه دیوانگان بتوانند تصور کنند که به خاطر آنان قوانین طبیعت پیوسته زیر پا گذشته میشود. چنین زیاده روی در خود ستایی تا سر حد بینهایت و بی شرمی را نمیتوان به کفایت با تحقیر رسوا کرد.
■ این خواست بنیادین برای بهکارگیری مفاهیم، نمادها و اشارههایی که با رفتار خود در پی اثبات آنها است، نفی غریزهای هر گونه رفتار دیگر و هر نگرش دیگر به ارزشها و سود مندی نه تنها بر گرفته از سنت ، بلکه موروثی است و این ویژگی موروثی چون سرشت بر فرد تأثیر میگذارد.»
■ تمام بشریت، حتی برترین اندیشمندن عالیترین دورهها (به استثنا یکی که شاید هیولایی بوده باشد) دستخوش این فریب شدهاند. انجیل را چون کتاب بی گناهی خواندهاند … و هیچ اشارهای به این نکته نکردهاند که با آن استادانه نمایشی را ترتیب دادهاند.»
■ بی شک اگر میتوانستیم حتی گذرا، تمام این خشک اندیشان و قدیسان دروغی را بنگریم، سر آخر و دقیقاً به این دلیل که من هیچ کتابی را بدون مشاهده آن اشارهها نمیخوانم، دیگر کار آنان تمام بود… برای من تحمل آن حالت خاص باز بودن چشمان ناممکن است. خوشبختانه این کتابها برای بیشتر مردم صرفاً ارزش ادبی دارد. اما نباید دستخوش خطا شد. آنان میگویند: (داوری نکنید !) ولی هر کسی را که با آنان مخالفت ورزد، به جهنّم میفرستند.»
■ با داوری خدا، خود داوری میکنند، با شکوهمندی خدا، خویشتن را شکوهمند میپندارند، با مطالبهای فضیلتهایی که خود قادر به دستیابی به آن هستند و حتی بیش از فضیلتهایی که برای مطرح ماندن خویش به آنها نیاز دارند، به مبارزه بر سر فضیلتها و نبرد بر سر حاکمیت فضیلت تظاهر میکنند.»
■ میگویند: ما زندگی میکنیم و میمیریم و خود را فدای نیکی میسازیم (حقیقت، نور، ملکوت خدا)، ولی در حقیقت آنان کاری را میکنند که جز آن نمیتوانند انجام دهند. چون بزدلان دست و پای خود را جمع میکنند، گوشهای مینشینند و در سایهها چون سایهای به زندگی خود ادامه میدهند و این چنین وظیفهای را مطرح میسازند، یعنی فروتنی را رسالت زندگی خود و دلیلی برای پرهیزگاری میدانند … اه، عجب شیوهای فروتنانه، شرم آگین و پر شفقتی برای اثبات این فریب دارند! میگویند: (فضیلت تنها شاهدی بر صحت ادعای ماست)»
■ برای دروغگویی باید قادر بود حقیت امور را دریافت. اما انسان که قادر به چنین کاری نیست و از این رو تنها بیانگر کلام الهی است. این قیاس مابانه تنها اندیشهای یهودی / مسیحی نیست، حق دروغ و هوشمندی و (وحی) از ویژگیهای خاص گونهای است و تفاوتی نمیکند که فاسد باشد یا ملحد (ملحدان تمام کسانی اند که به زندگی پاسخ مثبت میدهند و خدا از دیدگاه آنان تجلی دیگر همان پاسخ مثبت به همهای امور است). قانون، اراده خدا، کتاب مقدس، الهام، همه و همه بیانی دیگر برای آن شرایطی است که با آنها به قدرت دست مییازد و قدرت خویش را حفظ میکند. این مفاهیم را در کنه وجود همهای نظامهای ان و ساختارهای حاکم و فیلسوفان مسلک میتوان یافت. دروغ مقدس در نزد کنفسیوس کتاب قانون مانو و (.) کلیسای مسیحی مشترک است و حتی در آثار افلاطون هم از قلم نمیافتد. (حقیقت این جاست): این یعنی هر جا که چنین بانگی بر آید، لاجرم دروغ سراید …»
کانال فلسفه
این سؤال که چرا شر و درد و رنج وجود دارد ؟» یعنی علت غایی شر چیست و برای چه آن را ایجاد کرده اند؟به عبارت دیگر، چه سودی در درد و رنج برای مبتلای به درد و رنج وجود دارد؟ در واقع سؤال کننده می گوید: مصلحت درد و رنج را تعیین کنید.عقل به این سؤال جوابی ندارد، اما نقل نکاتی را گفته است.
ادامه مطلب
■ آن دروغ بزرگ در باب نامیرایی فرد، هر خرد، هر سرشت نهفته در غریزه را نابود میسازد و هر آنچه در غریزهای نیک خواهانه، یاری رساندن به زندگی و تضمین گر آینده است، از آن زمان به بعد تنها تردید برمیانگیزد. چنین شیوهای زندگی که هیچ مفهومی ندارد، بدل به مفهوم زندگی میشود … دیگر حسن یاری رسانی، سپاس از نیاکان و اجداد، همکاری، اعتماد و یاری رساندن به رفاه همگانی و توجه به آنچه فایدهای دارد؟ (تنها یک امر ضروری است) .»
■ این که هر کس چون روحی نامیرا با دیگری برابر باشد، این که در بین تمام موجودات، (تقدس) هر فرد اهمیتی یابد، این که آن خشک اندیشان کم شمار و نیمه دیوانگان بتوانند تصور کنند که به خاطر آنان قوانین طبیعت پیوسته زیر پا گذشته میشود. چنین زیاده روی در خود ستایی تا سر حد بینهایت و بی شرمی را نمیتوان به کفایت با تحقیر رسوا کرد.
ادامه مطلب
ترانه سرا و خواننده: Maynard James Keenan
بنگر! یک منجیِ نوظهور
هان! همان قومِ دیرین
بر گِردِ تغییر آمده اند
آغازی نو و کلامی تازه
و کلمهْ مرگ بود
و کلامْ تُهی از نور
سعادتِ نوین:
"خیر پیش، تو تنهایی!"
آمرزیده اند کاران
باشد که خم گردیم تا گانشان باشیم!
برکت یافته اند دارایان
باشد که ما زحمتکشان بیش شان فراهم آوریم!
سعادتمند اند حاسدان
رستگار بادا کاهلان، کینه ورزان، متکبران!
متبرک اند شکم پرستان
باشد که ما را با قحطی و جنگ سور دهند!
پس وارستگان چه؟ خوش قلبان، صلح جویان؟
فروتنان چطور؟ سوگواران، بخشایندگان؟
همگی محکوم اند
همه در عذاب
بنگر! یک منجیِ نوظهور
هان! همان قومِ دیرین
بر گِردِ تغییر آمده اند
آغازی نو و کلامی تازه
و کلمهْ مرگ بود
و کلامْ تُهی از نور
سعادتِ نوین:
"خیر پیش."
پس وارستگان چه؟ خوش قلبان، صلح جویان؟
فروتنان چطور؟ سوگواران، بخشایندگان؟
نیکوکاران را چه می شود؟
خیران را چه؟
صادقان، وظیفه دانان، شایستگان چطور؟
محکوم اند فقیران
بد فرجام اند صلح جویان
بی آخرت اند بردباران
زیان کارند بخشایندگان
چرا که اکنون کلمهْ مرگ است
و اینک کلامْ بی نور
سعادت نوین:
"لعنت بر محکومان، شما تنهایید!"
موسیقی با فضاسازی الکترونیکی و ضربات درامز شروع شده و صداهایی نفس مانند همراه با ضرب آهنگ در مجموع فضایی هشدار دهنده و وهم آلود را ایجاد می کنند. پس از چند میزان، شدتِ صدای درامز و فضاسازی بیشتر شده و با اضافه شدن گیتار باس، خواننده با حالتی هیجان انگیز و اخطاری شروع به خواندن بخش اول با پیامِ دروغ بودن وعده منجی و تغییر کرده و نهایتا" خبر از تنهایی انسان می دهد.
سپس با سکوتِ درامز و گیتار، بخش دوم با صدای پرشورِ ساز تیمپانی با حسی حماسی همراه با ملودیِ وهم آلودِ ساز ماریمبا و زیرسازی الکترونیکی شروع شده و با اضافه شدن ریف و ملودی گیتار الکتریک، خواننده فریاد می زند: "آمرزیده اند کاران" و با تغییر لحنی تمسخر آمیز به همراه فاصله خوانی می گوید: "باشد که ما خم گردیم تا فاحشگانشان باشیم!".
همین ترتیب برای سه بیت بعدی تکرار شده تا ناگهان با سکوت گیتار و درامز، بخش سوم با آرپژ-ملودی پیانو و ساز زایلوفون با ایجاد فضایی معصومانه و کودکانه آغاز شده و خواننده می پرسد: "پس وارستگان چه؟".
لحنِ خواننده در اینجا بسیار هوشمندانه با لرزش صدا، حسی غمگین و پر از بغض به خود می گیرد و در نهایت با استیصال می گوید: "همگی محکوم اند". به نظر من اوج ظرافت اجرای اثر در همین بخش می باشد.
در ادامه دوباره گیتار باس و سپس درامز به همراه فضاسازی الکترونیکی نواخته شده و خواننده بخش اول و سوم را با اضافه کردن پرسش درباره عاقبت نیکوکاران، شایستگان و. تکرار می کند. این بار متنِ بخش دوم با "محکوم اند فقیران، بد فرجام اند." جایگزین شده و پایانِ بَدِ خوبان را در مقابل عاقبتِ خوش پلیدان به تصویر، و بدین ترتیب روی کلیشه دروغین پیروزی نهایی خوبی بر بدی، خط می کِشَد.
در قسمت انتهایی، خواننده این بار از فعلِ "است" به جای "بود" برای جمله "کلمهْ مرگ بود" استفاده نموده و پس از عبارتِ "سعادتِ نوین" گویی از دردِ این واقعیتِ تلخ نعره می زند. هم چنین به جای عبارت طعنه آمیزِ "خیر پیش"، منظور واقعی، یعنی "لعنت بر محکومان" را به کار برده و در هنگام ادای جمله پایانی "شما تنهایید"، تمامی ساز ها سکوت کرده تا تنهاییِ صدای خواننده، یاد آورِ تنهایی انسان در این میان باشد.
به زعم من شاید ضعف اثر تنها در یکنواختی ضرب آهنگ درامز و تا حدی کلیشه ای بودن استفاده از ساز زایلوفون برای ایجاد فضای معصومانه باشد. هم چنین به جای تکرار صفت های doomed (محکوم) و blessed (آمرزیده) شاید می شد از مترداف های دیگری نیز استفاده کرد؛ چنانکه سعی شد در ترجمه ترانه به فارسی اینگونه عمل شود.
در مجموع این اثر در مقایسه با بسیاری از قطعات گروه اصلی Tool از لحاظ مفهوم، ترانه، فرم و اجرا، اثری ساده به حساب آمده که نیاز چندانی به موشکافی و رمزگشایی ندارد. امید است در آینده فرصت بررسی قطعاتِ پیچیده ترِ این گروهِ بی نظیر، به دست آید.
English Lyric
دانلود کل آلبوم با کیفیت ٣٢٠ (١۴٠مگ)
فقط دانلود قطعهی The Doomed
در پژوهشی به بررسی و تحلیل داستانهای کتاب فارسی کلاس اول در ایران و مقایسهٔ آن با داستانهای کتاب زبان کلاس اول در دو کشور شرقی و غربی یعنی چین، بعنوان نمایندهٔ فرهنگ جمعگرا و آلمان، بعنوان نمایندهٔ فرهنگ فردگرا پرداخته شد. به این منظور کلیهٔ داستانهای کتاب فارسی اول ابتدایی در ایران، شامل ۵١ داستان منتشر شده در سال ١٣٩١، همچنین ۴۴ داستان از داستانهای کتاب کلاس اول چین و ٢۶ داستان از مجموعه چهار کتاب کلاس اول آلمان به عنوان نمونهٔ پژوهشی انتخاب شدند. در این پژوهش، تحلیل روانشناختی با استفاده از یکی از معتبرترین آزمونهای فرافکن تحلیلی یعنی آزمون اندریافت موضوع» که یکی از مناسبترین آزمونها برای تحلیل داستان است انجام گرفت تا مشخص شود چه موضوعاتی در قالب تم اصلی داستانها قرار دارند و چه نیازها و فشارهای محیطی توسط کتابهای درسی به کودکان القاء میشود، و تفاوت میان این سه جامعه کدام است.
نتایج این پژوهش نشان داد نیازهای پیروی» در ایران، پیشرفت» در آلمان و مهرورزی» در چین، سه نیاز اول و اصلی هستند. نیاز به پیروی» به دو نوع تسلیم» و احترام» تقسیم میشود.
پرتکرارترین نیاز در کتابهای ایران، پیروی» از نوع تسلیم» است. در چین و آلمان نیاز به پیروی تنها به شکل احترام» یا سپاسگزاری» نمود پیدا کرده است.
نیاز مهرورزی» پرتکرارترین نیاز در چین است که به شدت با ساختار جمعگرای شرقی مطابقت دارد. در مرتبههای بعدی نیاز فهمیدن» و همچنین نیاز به ارائه و بیان» قراردارند. میتوان گفت کودک چینی به دنبال آن است که مهر بورزد، بفهمد و بفهماند. پس از این سه نیاز که اساساً در ارتباط با دیگران (نیازهای جمعی) معنا پیدا میکنند، نیازهای شخصیتر مانند پیشرفت» و بازی» رخ مینمایانند.
بروز نیازها در آلمان درست برعکس چین است. در آلمان نیاز به پیشرفت»، بازی»، شناخت» که نیازهای فردی و معطوف به خود هستند، در درجهٔ اول قرار دارند و پس از آنها نیاز پیوندجویی» ظهور میکند.
کودک ایرانی میآموزد که طلبکننده و گیرنده (تلویحاً مصرفکننده و تنبل) باشد؛ کودک چینی میآموزد دهنده و بخشنده (تلویحاً تولیدکننده و کارگر) باشد و کودک آلمانی میآموزد تا چیزی طلب نکند (تلویحاً استقلال طلب) و در عین حال تا حدی بخشنده باشد.
در نهایت میتوان گفت، کودک ایرانی در کتاب درسی خود یاد میگیرد که مطیع و سر به زیر باشد. نگاه کودک ایرانی یا به سمت پایین است و یا از پایین به بالا نگاه میکند. نگاه کودک چینی به اطراف است و یک نگاه دایرهوار دارد، ولی کودک آلمانی یک حرکت و نگاه رو به جلو و هدفمند دارد. او به یک نقطه و هدف چشم دوخته و تنها برای رسیدن به آن در یک خط سیر مشخص تلاش میکند.
درود خدمت همهی دنبال کنندگان عزیز.
من در حدود ٢٠ سایت مختلف شرطبندی فعالیت دارم ، بعضی از دوستان از طریق تلگرام و ایمیل پرسیده بودند: بهترین سایت شرطبندی کدومه؟ و چجوری باید شروع کنیم؟
من به شما سایت 313Bet رو پیشنهاد میکنم. چون هم از لحاظ ضرایب و برداشت سریع پول و ضرایب انفجار بسیار عالیه.
فقط کافیه توی سایت ثبت نام کنید و حسابتون رو شارژ کنید (حداقل ۵٠٠٠تومن) و به راحتی شرط (فوتبال و تمامی ورزش ها) ثبت کنید و سود خالص بدست بیارید.
اگر هم سوالی داشتید ، بنده در خدمتم.
تلگرام من
لینک ثبت نام
فرضیه توضیح پیشنهادی برای یک مشاهده است. و تعریف آن به موضوع مطالعه بستگی دارد. برای مثال در علم، فرضیه بخشی از روش علمی است. یک پیشبینی یا توضیح که توسط آزمایش تایید شده. مشاهدات و آزمایشها ممکن است یک فرضیه علمی را رد کند، اما هرگز نمیتواند به طور کامل یک فرضیه را ثابت کند.
اما در مطالعه منطق، یک فرضیه گزارهای به صورت اگر – آنگاه است، که معمولا به شکل اگر x, آنگاه y, نوشته میشود. یک فرضیه صرفا یک توضیح یا پیشبینی پیشنهادی است که ممکن است مورد آزمایش قرار نگیرد.
نوشتن فرضیه
اکثر فرضیات علمی به صورت اگر – آنگاه ارائه میشوند، چون طراحی یک آزمایش برای اینکه ببینیم رابطه علت و معلولی بین متغیر مستقل و وابسته وجود دارد یا خیر، آسان است. فرضیه به عنوان پیشبینی نتیجه آزمایش نوشته میشود.
فرضیه خنثی و فرضیه جایگزین
از نظر آماری، راحتترین کار این است که نشان دهیم ارتباطی بین دو متغیر وجود ندارد. بنابراین دانشمندان اغلب فرضیه خنثی را پیشنهاد میکنند. فرضیه خنثی فرض میکند که متغیر مستقل هیچ تاثیری بر متغیر وابسته ندارد.
در مقابل، فرضیه جایگزین نشان میدهد که متغیر مستقل میتواند تاثیری بر متغیر وابسته داشته باشد. طراحی آزمایش برای آزمودن این فرضیه میتواند دشوارتر باشد، چون راههای زیادی برای بیان یک فرضیه جایگزین وجود دارد.
به عنوان مثال، یک رابطه محتمل بین خواب خوب شبانه و گرفتن نمرات مناسب را در نظر بگیرید. فرضیه خنثی بیان میکند: تعداد ساعات خواب دانش آموزان و نمرات آنها غیر مرتبط است.” و یا بین ساعات خواب و نمرات همبستگی وجود ندارد.” یک روش برای آزمایش این فرضیه میتواند شامل جمعآوری دادهها باشد، ثبت میانگین تعداد ساعات خواب و نمرات برای هر دانش آموز، اگر دانشآموزی که ۸ ساعت خواب داشته است به طور کلی بهتر از دانش آموزانی عمل کند که ۴ یا ۱۰ ساعت خواب داشتهاند، ممکن است این فرضیه رد شود.
ادامه مطلب
هرگز خود را با سوئیس و آلمان مقایسه نکنید زمانی که فلسفه را دور ریخته اید.
در میان مطالب مسخره،تهی و سرگرم کننده ی مجازی زمانی هم به اندیشیدن برای فکرتان اختصاص دهید.
در عصری داریم زندگی میکنیم که تمام شبکه های مجازی به دلیل ماهیت خنده دار،بذله و شوخیشون طرفداران بی شماری دارند و کانال هایی که شمارا با مفاهیم جدید و جدی آشنا می کند درحاشیه قرار گرفته اند،در شرایطی که این کانال های فلسفی هستند که می توانند چهارچوب فکری شمارا به سوی آزادی خواهی ، دموکراسی ، عدالت و برابری سوق دهند.
تفکر سخت وتقلید آسان است،یعنی زمانی که همه را می بینید که از جوک و شوخی و دابسمش و.حرف می زنند و خریدار دارند به این فکر می افتید ما هم باید این کار را انجام دهیم در این حالت شما دارید اندیشیدن را از خود دور می کنید مثل همین کاری که دارید انجام می دهید و از کانال های فلسفی و علمی لفت می دهیدتا مبادا چیزی یاد بگیرید که مغزتان را تکان دهد،به جای فلسفه سعی میکنید فضای تلگرامتان را اشتغال دهید به سایر مطالبِ هرزه و بدرد نخور.
فراموش نکنید آزادی با کار دسته جمعی و احساس مسئولیت در برابر خود و دیگران ساخته خواهد شد.
پس فوروارد مطالب علاوه بر دلگرمی به ما در بلند مدت به خودتان،فرزندانتان و جامعه بر می گردد.
منتهی فکر میکنم،ایران من بیدار شدنی نیست اگر حرف هایمان را منطقی نیافتید.
فلسفه بدون سانسور
ما امضاءکنندگان این بیانیه، اعلام میکنیم:
در حالیکه حق برابری جنسیتی در اسناد بینالمللی بسیاری، از جمله میثاق بینالمللی حقوق مدنی و ی، محترم شمرده شده؛ در حالی که مادهی ۲۲ منشور اجرایی فیفا تبعیض جنسیتی را ممنوع اعلام کرده؛ با این وجود ن ایرانی بیش از ۴۰ سال است که از ورود به استادیومهای ورزشی محروم ماندهاند؛
در حالیکه در واکنش به فشارهای اخیر فیفا، فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران، محرومیت ورود ن به استادیومهای ورزشی را لغو کرده، اما به صورت مقطعی و تنها برای گروههای دستچینشدهای از ن؛ در وضعیتی که در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۹۸، شش تن از طرفداران زن فوتبال ایران، به دلیل به چالش کشیدن این محرومیت، و ورود به استادیوم فوتبال با گریم مردانه، بازداشت شدهاند (۶ فرد بازداشتشده)؛ ما متعاقباً از فیفا درخواست داریم که:
تمام اقدامات قانونی را در جهت رفع محرومیت تبعیضآمیز ن ایرانی به عمل آورید و فدراسیون فوتبال ایران را آنقدر با تحمیل جریمههای مالی و جلوگیری از شرکت در رقابتهای دوستانه و بینالمللی تنبیه کنید تا زمانی که محرومیت ن از ورود به استادیومهای ورزشی به طور کامل و تا همیشه برداشته شود و ۶ زن بازداشتشده، بدون هیچ شرط و قرار تنبیهی، آزاد شوند.
اکثر شما داستانسرائى ها در مورد مختار ثقفى و خوى قهرمانى و مردانگى او را شنیده اید. رسانه هاى دروغ پرداز حکومت ملاهاى ایران نیز در راستاى تحکیم اهداف ایدئولوژیک فقهاى مفتخور و فاسدى که در پشت صحنه تمامى امورات حکومت قرار دارند،
با تمامى قدرت به برخى از شخصیتهاى تاریخى مانند مختار ثقفى به عنوان یک قهرمان و ناجى شیعیان که براى انتقام و خونخواهى از قاتلان حسین قیام کرده است پرداخته و تلاش مذبوحانه اى براى جا انداختن امثال وى در فرهنگ ایرانیان دارد
اما وقتى به کتب علماى بزرگ شیعه رجوع میکنیم درمیبابیم که ادعاها و داستانسراییهاى ون فاسد و دروغگو دقیقاً برعکس آن چیزى است که در واقع بوده و اتفاق افتاده است و مختار ثقفى یک شخصیت فرصت طلب و خائنى بوده که تمام تلاشش براى گرفتن بیعت از مردم و شخصیتهاى نامدار براى محمد بن حنفیه به عنوان امام شیعیان بوده و هیچ وقعى به حسن یا حسین، دیگر فرزندان على بن ابیطالب نمى گذاشته است.
به گفته برخى از علماى شیعه او حتى در تلاش براى دستگیر کردن حسین بن على و تحویل دادن او به خلیفه بوده است.
ادامه مطلب
آخرین ثبت نام دوره های مجازی کلاس های فلسفه از امروز شروع شد.
تابستان در ماه آخر خود به سر می برد و این یعنی اخرین فرصت برای مطالعهی فلسفه به مثابهی لذت بخش ترین گوهرهی وجودی جهان است.
در این دوره شما به صورت تخصصی و نوین با جدی ترین مفاهیم فلسفی پنجه در پنجه رو درو خواهید شد و از سردرگمی های روزمرهی خود خارج و از برخورد با پرسش های اساسی هستی و حیات و ذهن لذت می برید.
به قول
سقراط زندگی بدون بحث و استدلال و فلسفه شایسته انسان نیست.
در طول زندگی یکنواخت و تکراری خود به یکباره از خود خارج شوید و اندیشه کنید که که هستید؟
ما سعی می کنیم به این پرسش با کمک خود شما پاسخ دهیم.
ثبت نام اخرین دوره ی کلاس های تابستانهی فلسفی شروع شد.
برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با آیدی زیر تماس حاصل نمایید.
تماس با ادمین
8 روز تا شروع.
✔به کانال فلسفه بدون سانسور بپیوندید✔
این روزها دست به قلم شدن سخت شده ، نمیدونم قدیما عقاید من کوته نظرانه بود ، یا الان که فکر میکنم عاقل شدم در اصل برعکسه ! ولی دست به قلم شدن سخت شده وقتی مقاله مینویسی و میبینی یکی از قدیمیا چیزایی که مینویسی رو میخونه .
این دلنوشته رو تقدیم میکنم به ناصر ، ناصر گذشت اون روزا .دیگه باید بشینیم خونه . من که خیلی وقت پیش ریشامو زدم .دیدم دیگه شبیه قدیما نیستم . یعنی شاید بقیه خیلی شبیه هم شده بودن .ولی در هر صورت ، ناصر جان صحبت جمع های متال از بحث علمی و فلسفی درباره خدا و شیطان و خودشناسی و عدم ، رسیده به اینکه افکت گیتارش خیلی باحاله . ته مونده ای از دهه شصت موندن . که منم جزوشون نیستم .راستی جدیدا چارتار هم گوش میدم . ناظری هم .همایون هم کاراش جالب شده . ناصر ترجیح دادم یکم هم خالتور گوش کنم . (متال بازا میگن کار بدیه . مخصوصا تو مهمونی باید بشینی مثل برج زهر مار ملتو نگا کنی بترسن )
وقتی تو جمع ها و میتینگا شرکت میکردم ، یا همه با هم دعوا داشتن ، یا سر اسم یه گروه به توافق نمیرسیدن و در نهایت بازم دعوا داشتن .مابقی موارد هم دوستی های معمولی بودن که خدا آخر عاقبت خوده شیطانو بخیر کنه از دست انسان با این وضعیتی که من دیدم .
خلاصه ناصر منم خالتور شدم . متال بازا دیگه مرام قدیم رو ندارن . یعنی حق بگم اگر ، دارن ولی خیلی کم شدن .میدونی ، شدیم مثل جماعتی که میره دکترا میگیره که ازدواج کنه .راستی ناصر .اکثرا بچه هایی که این متن رو میخونن ، انگلیسی بلد نیستن.
راستی ناصر چقدر دلم تنگ شده برای پوتینای اون زمانمون ، سربازی بودن ، ارزون ، خاکی ، جدیدا بوت قیمت کردم دو و نیم میلیون .طرف میگفت آمریکاییه ، خیلی متاله ، به شما میاد ، راستی ناصر جدیدا میگن متال چرت و پرته ، یکی از بچه ها چند روز پیش میگفت راجر واترز بیشتر بیزنس من هست تا موزیسین .ناصر یکی از بچه ها پری روز داشت میگفت کسی که دین داره نمیتونه متال باز باشه .عقاید با متال جور نیستن ! ناصر میگن شیطان پرستا ریش بزی میزارن .کار به جایی رسیده که یه پسر 17 ساله میگه کوئین مسخره ترین موزیکی بود که گوش کرده و لایکاش از صفحه مقاله های ما بیشتر بود .
یه زمانی بیشتر سکوت بود . و بعدش یه آهنگ و بعد سکوت و غرق فکر شدن که مفهومها چی بود .امروز بیشتر آهنگه ، اگر بشه یکم کلش هم بازی میکنن .جالبتر اینجاست که یه زمانی برای یه نوار کاست کاپشنمو دادم رفت ، پوتین قرمزاتم هنوز نگه داشتم . هاگارد میخواستی ازم ناصر . اینا تو بیست دقیقه آلبوم دانلود میکنن . کپی کردن گرافی هم که کاری نداره همه دارن انجام میدن .
راستی ناصر ، من شروع کردم به نوشتن .
ولی این روزها دست به قلم شدن سخت شده .
در فیسبوک» بود. خبر پیچید:
لو رفتنِ رژیمِ زنی لاغر!
اعطای لوح و سکّه به یک مدّاح
چسنالههای خانم بازیگر
در اینستاگرام» کسی غش کرد
با عکسِ دوستدخترِ خواننده!
با فحشهای مردمِ باغیرت!!:
- چیزم توو چیزِ دخترهی !!»
.
از آسمان شروع به بارش کرد
هر جملهی شروع شده با کاف»!
لبخند و درد و لایک به هم آمیخت
در عکس تازهی پدرِ شوآف!»
.
رژ زد، بوتاکس کرد! کِرِم مالید
زل زد به دوربین و دابِسمش» کرد
در فیسبوک جمعیتی مُردند
در اینستاگرام کسی غش کرد
عکس غذای سوختهی همسر
عکسِ سگِ عروسِ پسرخاله!
یا نه! کلیپ تازهی لو رفته
از قورباغه و بزغاله!
مُشتی جوک کپیشده، مشتی شعر
فرمایشات واقعی رهبر!
در هر طرف بسیجی و روشنفکر
در حال افتحاش!! به یکدیگر
دیوانگی و خودکشیِ حافظ»
از ازدحام شعرنویسیها!
دشنام چند عاشق استقلال»
مابین فحش پرسپولیسی»ها
فریاد اعتراض به یک چیزی!
شلوارهای نیمهدرآورده!
بحثی عمیق در وسط عرفان
با گونه و دماغِ عملکرده
متن دعا برای شب کنکور
امواج پخش در وسطِ گیتی!!
با ویژگیِ ماهِ تولّدها
با عاشقانههای درِپیتی!
گاهی ادامهی خبرِ کیهان»
گاهی در افتتاحِ فروشِ نایک»!
در رومه پشت ستونی زرد
مشغول به خرید و فروشِ لایک!
از عشق من کجاست در این شبها؟»
تا من چقدر عاشق بارانم!»
از شایعاتِ این به فلانی داد»
تا بچّه مال کیست؟ نمیدانم!»
دعوای بیامانِ طرفداران
با بوی عمّه و پدر و وایتکس!!
در صفحهی خصوصی هر دختر
چندین و چند پیشنهادِ
فیلمِ خصوصیِ زنِ همسایه
یا عکسِ بیحجابِ فلان مسؤول
یک عدّه در موبایل به فکرِ پخش
یک عدّه نیز زیر پتو مشغول!
فعّالهای هرچه یتر!
خوانندگانِ هجر و لب و !
موزیکهای حاصلِ نرمافزار
ضبط کلیپ، داخل قبرستان!
عکس گل و حشیش پس از مشروب
با متنی از ادامهی گیجیها
بحث گناه و رهبری و ساندیس
در صفحههای جوجهبسیجیها
ششتیغههای مُهر به پیشانی!
موهای رنگکردهی با چادر!
هم میخورند از سرِ این توبره
هم میخورند از سرِ آن آخور
در من پُلی شکستهتر از تاریخ
در انتهای خاطرهسازیهاست
من روستای گمشدهای هستم
که خسته از تمامیِ بازیهاست
قایم شده تمامیِ این شبها
آن بچّهای که توی کمد هستم
بگذار تا خراب شود دنیا
من در کتابخانهی خود هستم
در قلّههای بیکسیام خوبم!
اینجا که ابرهای رها هستند
لبخند میزنم که از این بالا
مردم شبیه مورچهها هستند.
سید مهدی
در فیسبوک» بود. خبر پیچید:
لو رفتنِ رژیمِ زنی لاغر!
اعطای لوح و سکّه به یک مدّاح
چسنالههای خانم بازیگر
در اینستاگرام» کسی غش کرد
با عکسِ دوستدخترِ خواننده!
با فحشهای مردمِ باغیرت!!:
- چیزم توو چیزِ دخترهی !!»
.
از آسمان شروع به بارش کرد
هر جملهی شروع شده با کاف»!
لبخند و درد و لایک به هم آمیخت
در عکس تازهی پدرِ شوآف!»
.
رژ زد، بوتاکس کرد! کِرِم مالید
زل زد به دوربین و دابِسمش» کرد
در فیسبوک جمعیتی مُردند
در اینستاگرام کسی غش کرد
عکس غذای سوختهی همسر
عکسِ سگِ عروسِ پسرخاله!
یا نه! کلیپ تازهی لو رفته
از قورباغه و بزغاله!
مُشتی جوک کپیشده، مشتی شعر
فرمایشات واقعی رهبر!
در هر طرف بسیجی و روشنفکر
در حال افتحاش!! به یکدیگر
دیوانگی و خودکشیِ حافظ»
از ازدحام شعرنویسیها!
دشنام چند عاشق استقلال»
مابین فحش پرسپولیسی»ها
فریاد اعتراض به یک چیزی!
شلوارهای نیمهدرآورده!
بحثی عمیق در وسط عرفان
با گونه و دماغِ عملکرده
متن دعا برای شب کنکور
امواج پخش در وسطِ گیتی!!
با ویژگیِ ماهِ تولّدها
با عاشقانههای درِپیتی!
گاهی ادامهی خبرِ کیهان»
گاهی در افتتاحِ فروشِ نایک»!
در رومه پشت ستونی زرد
مشغول به خرید و فروشِ لایک!
ادامه مطلب
سمفونی نهم» در ادامه روند تجربه گرایی هنرمند در گونه های مختلف، در مجموع فیلم موفقی نیست. با اینکه برایش بیش از حد و اضافه هزینه شده است. فیلم یک داستان اصلی دارد و در این بین هم سرکی به مرگ های مهم ترین شخصیت های تاریخی ایران و جهان کشیده می شود.
دو فصل مرگ کوروش و امیرکبیر، بیشتر از آنکه تاثیرگذار باشد، فانتزی است. بخصوص فصل کوروش که همه چیز انگار در جهت تنزل جایگاه اوست و کارگردان میتوانست با حرکات و تکنیک های دوربین بیشتر به تجلیل از این شخصیت تاریخی و بزرگ بپردازد. فصل هیتلر جذاب است و به زعم من در فصل امیرکبیر ، به این شخصیت توهین شد که نتیجهٔ فیلنامهی ضعیف این پارت بود و ای کاش که این فصل کمدی بود! در فصل رابعه خاتون، عاشقانه اش درآمده است. اما هیچ منطقی برای پرداختن به این فصل ها وجود ندارد و می توان به راحتی آن ها را طی روند داستان جابه جا کرد. و فصل اصلی که عملا به صورت جداگانه، جذابیتی برای دنبال کردن ندارد. یک تعقیب و گریز است شاید برای فرار از مرگ. با بازی همیشگی و نچسب محمدرضا فروتن.
محمدرضا هنرمند به همان بلایی دچار شده که بسیاری از فیلمسازان قدیمی که با آثار گذشتهشان خاطرههای دلپذیری داریم، دچار شدهاند. انگار پیش خودشان فکر میکنند حالا که سن و سالی از ما گذشته، حالا که پیشکسوتی شدهایم، و حالا که ریش سفید کردهایم، ساختن یک فیلم قصهگوی بیپیرایه صاف و ساده و سرراست، دیگر در شأن و اندازه ما نیست. دیگر ساختن مرد عوضی» و مومیایی 3» و حتی عزیزم من کوک نیستم»، از ما گذشته و باید چیز پر و پیمانتر و پرطمطراقتری راهی پرده کنیم. نتیجه اما، دلسرد کننده است. هنوز میشود برای بار چندم مرد عوضی» را تماشا کرد و خندید، اما سمفونی نهم نهایتاً به یکبار تماشا میارزد.
باز هم غزلی از حضرت مولانا و دوگانگی تعریفش از خالق! غزلی با لحن گلایه آمیز که توامان میتوان مخاطب آن را شمس تبریز و همچنین خداوند متعال دانست. باز هم برای بار چندم تاکید میکنم آنچه در این نوشتار میبینید به هیچ وجه تفسیر نیست. چونتفسیر اشعار شخصیت فوق العاده ای چون مولانا نیاز به شناخت و مطالعه ای فراوان دارد. بزرگانی هستند که تمام عمر خود را صرف شناخت مولانا و اشعار و اندیشه هایش کرده اند و با این حال ادعایی برای امر بزرگی چون تفسیر ندارند. پس با این حساب بنده حقیر تنها به معنای این اشعار خواهم پرداخت و شما میتوانید برای درک بهتر به منابع موثق رجوع کنید.
تلخ کنی دهان من، قند به دیگران دهی
نم ندهی به کشت من، آب به این و آن دهی
- اوقات و احوال ناراحتت برای من است اما اوقات شیرین و سرخوشی ات برای مردم است. هیچ منفعتی برای من نداری،هیچ کاری برای من نمیکنی اما خیر تو به دیگران افزون است.
جان منی و یار من، دولت پایدار من
باغ من و بهار من، باغ مرا خزان دهی
- مانند جان من عزیزی، بهترین یار و دوست منی، بخت بلند و خوشبختی ابدی منی، مثل باغ همیشه بهار منی اما با این وجود. به خودت نیز ستممکنی و اوقات خودت را نیز تلخ میکنی.
نکته: در مصرع دوم مولانا مخاطب شعر را به باغ همیشه بهار خودش تشبیه کرده، سپس اشاره میکند که باغ همیشه بهارش را همین مخاطب پاییزی و خزان زده میکند. پس با این وجود تعبیر صحیح این است که مخاطب این شعر به خودش نیز زیان و گزند وارد ساخته که از این بابت مولانا از او رنجیده خاطر است.
یا جهت ستیز من یا جهت گریز من
وقت نبات ریز من وعده و امتحان دهی
- یا با من سر جنگ و دعوا داری، یا از من میگریزی. وقتی که باید کام مرا شیرین کنی و به من لطف و محبتی داشته باشی دوباره مرا به وعده های مختلف و اما و اگر ها و آزمون های گوناگون می فریبی و باعث رنجش منمیشوی.
عود که جود میکند بهر تو دود میکند
شیر سجود میکند چون به سگ استخوان دهی
- ساز عود وقتی سخاوت به خرج میدهد و کوشش میکند برای تو، برای دوری تو، برای خلق و خوی تو به صدا در می آید و ناله میکند. شیر با آن عظمت،در مقابل تو زمانی که به یک سگ پاره استخوانی میدهی کرنش میکند و از سخاوت و رحمت تو شرمنده میشود یا شاید به تعبیری آرزو میکند تا یک سگ باشد و از دستان بی دریغ و پر از رحمت تو روزی بگیرد.
نکته: عود، به معنای نوعی ساز ایرانی در شعر شاعران دیگر نیز کاربرد داشته است به عنوان مثال حضرت حافظ میگوید:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟
برگذرم ز نُه فلک گر گذری به کوی من
پای نهم بر آسمان، گر به سرم امان دهی
- از خوشبختی و خوشحالی اسمان ها را طی خواهمکرد اگر تفقدی به کوچه و خانه من داشته باشی و از کوچه ما گذر کنی، اگر به دیدارم بیایی و مرا به خاطر خطاها و اشتباه هایممجازات نکنی از فرط خوشحالی میتوانم در آسمان ها قدم بزنم
عقل و خرد فقیر تو پرورشاش ز شیر تو
چون نشود ز تیر تو آنک بدو کمان دهی
- عقل و خرد و دانش در مقابل تو هیچ اند، همه ساخته و پرداخته توهستند، از تو روزی میگیرند. از تو تکامل میگیرند. اگر برایت گردنکشی کنند اگر در مقابل تو ناسپاس باشند آنها را به تیر خود مجازات میکنی و اگر نشد، کمان خود را به آنها تسلیممیکنی تا شرمنده بزرگواری و مناعت طبع تو باشند. به معنای ساده تر و مفهومی تر :
عقل و خرد ساخته تو هستند. اگر با تو سر ستیز داشته باشند تو با تدبیر خود چه با جنگ و چه با صلح دوباره مطیعشان خواهی ساخت.
در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری
خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی
- کسی که چشمش به حقیقت تو باز شود و تو به او الطفات داشته باشی دیگر برایش تمام دنیا بی ارزش میشود. کسی که تو به او الطفات خاصه داشته باشی هر که باشد هر چه باشد حتی اگر فقیر ترین مردم یا بی دانش ترین آدمها باشد، بر اثر لطف و عنایت تو، گویی شاه شاهان و بزرگ بزرگان میشود.
گه بکشی گران دهی، گه همه رایگان دهی
یک نفسی چنین دهی، یک نفسی چنان دهی
- با توجه به بیت قبلی که در اجرای این غزل با خوانش محسن چاوشی حذف شده است:
گشتم،جمله شهر ها نیست شکر مگر تو را
با تو مکیس چون کنم؟ چون تو شکر گران دهی؟
باید دو بیت را با هممعنی کرد تا مخاطب نوشتار فهم بهتری داشته باشد.
- در تمام شهر گشتم، چون تو شکر فروشی نیست. با تو جای چانه زدن نیست، حتی اگر شکر تو گران تر از باقی شکر ها باشد
یا به عبارت مفهومی تر: در تمام عالم اگر بگردم از تو با دانش تر و شیرین نظر تر پیدا نمیکنم،پس هر ناز و کرشمه ای داشته باشی برای من قابل قبول است
ودر ادامه:
تو گاهی این شکر را با خِسَت و تنگ نظری وزن میکنی و گران میفروشی،گاهی همه را به یکباره رایگان به کسی میبخشی! تکلیف من با تو روشن نیست و از درکمخارجاست چرا اینگونه ای؟
نکته:
مکیس/ مکیس کردن به معنای چانه زدن است.
برای خواندن بقیه ی تفاسیر آثار محسن چاوشی در قسمت دسته بندیها "شعر و موسیقی" را انتخاب کنید.
فرض کنیم که دارید با دوستی در مورد یک موضوع ی، اقتصادی، اجتماعی و یا ورزشی مناظره کنید. شما مجموعه ای از واقعیت ها را به دوست خود ارائه می دهید زیرا فکر می کنید این واقعیت ها باعث تقویت استدلالتان شده و دوستتان را قانع کند.
با این وجود هنگامی که شما این واقعیت ها را به روشنی بیان می کنید درمی یابید که در همخوانی با درک دوستتان نیست و همچنین متوجه می شوید که این واقعیات برای اصلاح باور نادرست او، نه تنها کافی نبوده بلکه او پس از شنیدن این واقعیات در مورد باور نادرستش، جسورتر هم شده است.
یک گروه از محققان کالج دارتموث، در شهر هانوور ایالت نیوهمپشایر امریکا، این پدیده را که به اثر نتیجۀ مع» معروف است، مورد مطالعه قرار داده اند. اثر نتیجۀ مع به معنای این است که تصحیح کردن یک فرد، به تقویت باورها و افزایش برداشت های نادرست وی منجر می شود.
نویسندگان این مقاله، اثر نتیجۀ مع را چنین تعریف می کنند: فرآیندی که در آن انسان ترجیح می دهد اطلاعات مخالف و ناهمخوان با طرز فکرش را مردود شمرده و به تقویت دیدگاه موجودش بپردازد.
(متن خلاصه شده)
منبع: سایت آکادمی تفکر:
http://thinkingacademy.org
جوسازی یا پروپاگاندا گونهای ارتباط است که در آن، اطلاعات هماهنگ و جهتدار برای بسیج افکار عمومی از طریق تبلیغات ی پخش و فرستاده میشود. تبلیغات ی شکلی از ارتباط است که هدف آن نفوذ بر گرایش یک جمع یا جماعت به موضع و دلیل دلخواه مبلغ ی است. پروپاگاندا برخلاف تهیه اطلاعات غیر جانبدارانه، در اصلیترین معنای خود، دادن اطلاعات با هدف نفوذ بر مخاطب است. در این راستا، اغلب اوقات، واقعیتها بهطور گزینشی بیان و بازنمایی میشوند (درحالی که نادرستی آن برگوینده روشن و آشکار است) تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه و خردمندانه سر بزند. نتیجه این امر، تغییر گرایش دلخواه به سوی هدفی است که برای مخاطب هدفگیری شده و به منظور پیشبرد یک برنامه ی، درنظرگرفته شدهاست. افزون براین، پروپاگاندا میتواند در شکل یک نبرد و جنگافروزی ی نیز تلقی شود
در این مورد بیشتر آگاه شوید (کلیک کنید - ویکیپدیا)
حتماً اینگونه مطالب را به اشتراک بگذارید
تفسیر اشعار مولانا نیاز به شناختی تخصصی دارد، بسیاری از ادیبان و صاحب نظران ادبیات فارسی نیز در مقامی نیستند که بخواهند اشعار مولانا را تفسیر و تعبیر کنند. بی جهت نیست که مقامی تحت عنوان "مولانا شناس" داریم. بنده حقیر با توجه به وسع و سواد اندکی که دارم سعی میکنم در این مورد فقط به معنای عینی و آنی ابیات بپردازم چون همانطور که میدانیم دنیای مولانا نیاز به پژوهش های فراوان دارد و البته از فهم این حقیر خارج است. در حد بضاعت خودم اضافه میکنم: آنچه مشهود است و مورد اتفاق اکثریت صاحب نظران این حوزه، مولانا شخصیت شمس تبریزی را تجسمی از خالق یا خدای متعال روی زمین میداند. غزلیات شمس عمدتا برای شمس تبریزی سروده شده و به او تقدیم شده است. پس شما میتوانید مخاطب این اشعار را شمس تبریز و همزمان خالق هستی و یا حتی بنا به تصور خودتان هر کسی که میخواهید تصور کنید.
جان منی جان منی جان من
آن منی آن منی آن من
مثل جان در بدنمهستی،همچون جان متعلق به منی
شاه منی لایق سودای من
قند منی لایق دندان من
تو نقطه اوجآرزوهای منی، تو شیرین ترین مزه، شیرینترین حالت یا به تعبیری، همان آرامشی هستی که خواستارش هستم.
نور منی باش در این چشم من
چشم من و چشمه حیوان من
تو همان نوری هستی که چشمانمرا برای دیدن روشن میکند، تو به من محرمی، تو به من نزدیکی، گویی تو چشمه آب حیات هستی که باعث عمر جاودانه و طولانی من میشوی
گل چو تو را دید به سوسن بگفت
سرو من آمد به گلستان من
آنقدر زیبایی که گل ها و ریاحین نیز به زیبایی تو معترف هستند. تورا قامتی چونسرو است که سرآمد تمام درختان هر باغ و گلستانی
از دو پراکنده تو چونی بگو
زلف تو حال پریشان من
از پریشانی من و گیسوانت که در باد رها هستند چه حالی داری؟ چه لذتی میبری؟
دو پراکنده: منظور شاعر از دو پراکنده، اول گیسوی دلدار است و دوم حال منقلب خودش بر اثر عشق به دلدار
دست فشان مست کجا میروی
پیش من آ ای گل خندان من
راه رفتن تو مانند رقص و سماع است، ای دلبری که مثل گل با طراوت و شادابی،همیشه با من باش
ای رسن زلف تو پابند من
چاه زنخدان تو زندان من
ای که موهای تو گویی مانند یک طناب دست و پای مرا بسته، یا عبارتی مفهومی تر: موهای تو همان طناب عشق است که مرا گرفتار کرده است. چاله زنخدان تو مانند زندانی شده که من در آن اسیرم
برای بازدید از تفسیرهای بیشتر در طبقه بندی موضوعی به شعر و موسیقی مراجعه کنید.
فرض کنیم که دارید با دوستی در مورد یک موضوع ی، اقتصادی، اجتماعی و یا ورزشی مناظره کنید. شما مجموعه ای از واقعیت ها را به دوست خود ارائه می دهید زیرا فکر می کنید این واقعیت ها باعث تقویت استدلالتان شده و دوستتان را قانع کند.
با این وجود هنگامی که شما این واقعیت ها را به روشنی بیان می کنید درمی یابید که در همخوانی با درک دوستتان نیست و همچنین متوجه می شوید که این واقعیات برای اصلاح باور نادرست او، نه تنها کافی نبوده بلکه او پس از شنیدن این واقعیات در مورد باور نادرستش، جسورتر هم شده است.
یک گروه از محققان کالج دارتموث، در شهر هانوور ایالت نیوهمپشایر امریکا، این پدیده را که به اثر نتیجۀ مع» معروف است، مورد مطالعه قرار داده اند. اثر نتیجۀ مع به معنای این است که تصحیح کردن یک فرد، به تقویت باورها و افزایش برداشت های نادرست وی منجر می شود.
ادامه مطلب
باز هم غزلی از حضرت مولانا و دوگانگی تعریفش از خالق! غزلی با لحن گلایه آمیز که توامان میتوان مخاطب آن را شمس تبریز و همچنین خداوند متعال دانست. باز هم برای بار چندم تاکید میکنم آنچه در این نوشتار میبینید به هیچ وجه تفسیر نیست. چونتفسیر اشعار شخصیت فوق العاده ای چون مولانا نیاز به شناخت و مطالعه ای فراوان دارد. بزرگانی هستند که تمام عمر خود را صرف شناخت مولانا و اشعار و اندیشه هایش کرده اند و با این حال ادعایی برای امر بزرگی چون تفسیر ندارند. پس با این حساب بنده حقیر تنها به معنای این اشعار خواهم پرداخت و شما میتوانید برای درک بهتر به منابع موثق رجوع کنید.
تلخ کنی دهان من، قند به دیگران دهی
نم ندهی به کشت من، آب به این و آن دهی
- اوقات و احوال ناراحتت برای من است اما اوقات شیرین و سرخوشی ات برای مردم است. هیچ منفعتی برای من نداری،هیچ کاری برای من نمیکنی اما خیر تو به دیگران افزون است.
ادامه مطلب
سمفونی نهم» در ادامه روند تجربه گرایی هنرمند در گونه های مختلف، در مجموع فیلم موفقی نیست. با اینکه برایش بیش از حد و اضافه هزینه شده است. فیلم یک داستان اصلی دارد و در این بین هم سرکی به مرگ های مهم ترین شخصیت های تاریخی ایران و جهان کشیده می شود.
دو فصل مرگ کوروش و امیرکبیر، بیشتر از آنکه تاثیرگذار باشد، فانتزی است. بخصوص فصل کوروش که همه چیز انگار در جهت تنزل جایگاه اوست و کارگردان میتوانست با حرکات و تکنیک های دوربین بیشتر به تجلیل از این شخصیت تاریخی و بزرگ بپردازد. فصل هیتلر جذاب است و به زعم من در فصل امیرکبیر ، به این شخصیت توهین شد که نتیجهٔ فیلنامهی ضعیف این پارت بود و ای کاش که این فصل کمدی بود! در فصل رابعه خاتون، عاشقانه اش درآمده است. اما هیچ منطقی برای پرداختن به این فصل ها وجود ندارد و می توان به راحتی آن ها را طی روند داستان جابه جا کرد. و فصل اصلی که عملا به صورت جداگانه، جذابیتی برای دنبال کردن ندارد. یک تعقیب و گریز است شاید برای فرار از مرگ. با بازی همیشگی و نچسب محمدرضا فروتن.
ادامه مطلب
این روزها دست به قلم شدن سخت شده ، نمیدونم قدیما عقاید من کوته نظرانه بود ، یا الان که فکر میکنم عاقل شدم در اصل برعکسه ! ولی دست به قلم شدن سخت شده وقتی مقاله مینویسی و میبینی یکی از قدیمیا چیزایی که مینویسی رو میخونه .
این دلنوشته رو تقدیم میکنم به ناصر ، ناصر گذشت اون روزا .دیگه باید بشینیم خونه . من که خیلی وقت پیش ریشامو زدم .دیدم دیگه شبیه قدیما نیستم . یعنی شاید بقیه خیلی شبیه هم شده بودن .ولی در هر صورت ، ناصر جان صحبت جمع های متال از بحث علمی و فلسفی درباره خدا و شیطان و خودشناسی و عدم ، رسیده به اینکه افکت گیتارش خیلی باحاله.
ادامه مطلب
اکثر شما داستانسرائى ها در مورد مختار ثقفى و خوى قهرمانى و مردانگى او را شنیده اید. رسانه هاى دروغ پرداز حکومت ملاهاى ایران نیز در راستاى تحکیم اهداف ایدئولوژیک فقهاى مفتخور و فاسدى که در پشت صحنه تمامى امورات حکومت قرار دارند،
با تمامى قدرت به برخى از شخصیتهاى تاریخى مانند مختار ثقفى به عنوان یک قهرمان و ناجى شیعیان که براى انتقام و خونخواهى از قاتلان حسین قیام کرده است پرداخته و تلاش مذبوحانه اى براى جا انداختن امثال وى در فرهنگ ایرانیان دارد
اما وقتى به کتب علماى بزرگ شیعه رجوع میکنیم درمیبابیم که ادعاها و داستانسراییهاى ون فاسد و دروغگو دقیقاً برعکس آن چیزى است که در واقع بوده و اتفاق افتاده است و مختار ثقفى یک شخصیت فرصت طلب و خائنى بوده که تمام تلاشش براى گرفتن بیعت از مردم و شخصیتهاى نامدار براى محمد بن حنفیه به عنوان امام شیعیان بوده و هیچ وقعى به حسن یا حسین، دیگر فرزندان على بن ابیطالب نمى گذاشته است.
به گفته برخى از علماى شیعه او حتى در تلاش براى دستگیر کردن حسین بن على و تحویل دادن او به خلیفه بوده است.
ادامه مطلب
هرگز خود را با سوئیس و آلمان مقایسه نکنید زمانی که فلسفه را دور ریخته اید.
در میان مطالب مسخره،تهی و سرگرم کننده ی مجازی زمانی هم به اندیشیدن برای فکرتان اختصاص دهید.
در عصری داریم زندگی میکنیم که تمام شبکه های مجازی به دلیل ماهیت خنده دار،بذله و شوخیشون طرفداران بی شماری دارند و کانال هایی که شمارا با مفاهیم جدید و جدی آشنا می کند درحاشیه قرار گرفته اند،در شرایطی که این کانال های فلسفی هستند که می توانند چهارچوب فکری شمارا به سوی آزادی خواهی ، دموکراسی ، عدالت و برابری سوق دهند.
ادامه مطلب
رسالت خود را فراموش نکنید،انسان ها زنده اند تا به سهم خود بشر را به موجودی اخلاق مدار و دانش دوست تبدیل کنند.
همانطور که افلاطون گفته بود سران حکومت،همانند خود افراد جامعه هستند پس اگر گذرتان به حکومتی افتاد که در آن بی عدالتی، ی، اختلاس و کثافت بازی جولان می داد قطع به یقین بدانید آن افراد از جهنم نیامده اند بلکه از بطن همان سیستمی امده اند که ما نیز حضور داریم پس ایدوئولوژی حاکم شخصیت یک ملت را نشان می دهد.
شما باید به خودتان تعهد بدهید که در راه گسترش خرد و اگاهی کمر همت ببندید و پا پس نکشید شاید همان مطلبی که شما پست می کنید همانی را از جهالت نجات دهد که فردای حکومت در دست راستش قرار دارد.
در این زندگی چند صباحی زنده اید عده ای برده ی ثروت،قدرت و شهوت می شوند و توده ای را به اسارت می کشند، در ان توده من و شما کنار هم زندگی را از یاد برده و به موجودی صرفا زنده ی منفعل تبدیل خواهیم شد.
به خودتان بیاید ،جلوی ناحق سر خم نکنید و پشت حق را هم بگیرید، بهراسید از افرادی که به شما می گویند خودتان را قاطی ماجرا نکنید و کاری به کسی نداشته باشید.
کسی که عمدا خود را گم کرده باشد هیچ احدی نمیتواند راهش را به او بشناساند،تنها نباتات و حیوانات ضعیف الاراده پذیرنده زندگی میکنند،شما انسانید شرف و وجودتان را با هیچ قیمتی نفروشید چرا که دیگر نمیتوانید ان را بخرید.
نگذارید داغِ خودفروشی بر پیشانی شما بچسبد، هیچ جراحی و دکتری نمیتواند آن را کنار نهد،یکبار خودتان را بفروشید دومینه وار دوباره و چند باره این کار را می کنید چرا که عنصر وجودی خود را به این کار ننگین خو داده اید.
چند روز با شرف، متعهد به خودتان و رسالتتان زندگی کنید اما عمری توسری خور برده وار زنده نباشید.
در این نقاشی در نگاه اول عدهای زندانی را میبینیم که تحت نظارت زندانبانان به هواخوری آمدهاند. در برداشت دوم است که خوانش رمزها آغاز میشود. در این تصویر میتوان چندین پنجره دید که بالاتر از جایی قرار دارند که بتوان به آن دسترسی داشت. از اینرو میتوان گفت زندانیان آزادی (پنجره) را فراتر از امکانات خود میدانند.
افراد اقدام به ساختن یک حلقه کردهاند، دایره نمادی از بینهایت است. میتوان گفت این افراد حبس را پذیرفتهاند و این اسارت برایشان مسئلهای همیشگی است زیرا در چهرهی افرادی که حلقه را ساختهاند، عصیانی دیده نمیشود یا میلی به فرار. فقط یکنفر آنها سرش را بلند کرده است. پس با توجه به پنجرههای دور و حلقهی دایره میتوان به ترسیم تداوم اسارت در این اثر باور داشت.
حال کمی تحلیل را انتزاعیتر میکنیم و آن را به درون تمام انسانها تعمیم میدهیم.
ادامه مطلب
این روزها به دلیل شیوع ویروس کرونا مردم به ناچار خود را در قرنطینه خانگی حبس کرده اند و شرایطی مشابه زندانیان را تجربه می کنند. حتی برای کسانی که تنها هستند این قرنطینه خانگی سخت تر و چیزی شبیه زندان انفرادی است. بسیاری افراد از این شرایط کلافه شده اند و تصور اینکه این شرایط زندان گونه ممکن است یک ماه دیگر نیز ادامه یابد برایشان تحمل ناپذیر است. اما جالب است بدانیم برخی از کتابهای معروف جهان در زندان خلق شده اند از اینرو بهتر است به جای بد و بیراه به زمین و زمان اگر حوصله و توان نگارش یک کتاب را نداریم حداقل به نگارش چند مقاله در موضوعات مورد علاقه بپردازیم تا در اینده از آنها به عنوان یادگارهای دوران قرنطینه یاد کنیم :)
بقول شاعر:
کی میگه زندون بَده وقتی زندونی خودش عاشق حبس ابده!
در زیر بطور خلاصه برخی از معروفترین اثاری که در زندان ها نوشته شده اند معرفی می شوند:
ادامه مطلب
عارفان بیشتر از آنکه به شریعت بپردازند با طریقت سر و کار دارند. یعنی معتقدند برای رسیدن به وصال حضرت حق حتما نیاز نیست تا مسلمانی خشک و بدون انعطاف باشی، همین که طریقت زندگی را بدانی برای معشوق یا همان حضرت حق کافی است. نیاز نیست تا تمام واجبات ومستحبات را بجا بیاوری،همین که واجبات را سبکنشماری و بجای ادای مستحبات به خدمت خلق بپردازی، جامعه ای که در آن زندگی میکنی را اصلاح کنی برای قرابت به خدای متعال راه زیادی را پیموده ای.
به قولی:
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
تاکید دوباره اینکه تفسیر اشعار حضرت مولانا کار اینبنده حقیر نیست. بسیاری از بزرگان ادبیات فارسی نیز وارد چنین وادی پر فراز و نشیبی نشده اند. بنده با سطح سواد اندکی که دارمتنها به معنی تحت الفظی اشعار و آنچه از ابیات آن استنباط میکنممیپردازم. برای مطالعه بیشتر میتوانید به بزرگان این عرصه رجوع کنید.
ای قوم به حج رفته؛ کجایید کجایید
معشوق همینجاست، بیایید بیایید
ای مردمانی که زحمت حج را بر خود هموار کرده اید کجاهستید؟ خدا در همین شهر و دیار شماست.بیهوده او را در اینسفر جستجو میکنید.
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سر گشته شما در چه هوایید
آن کسی که در بیابان ها به شوق او قدم میزنید همینجا کنار شماست. گویی با شما همسایه است. شما به چه امیدی در بیابان ها او را جستجو میکنید؟
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
اگر الطاف الهی و نور حضرت حق بر شما بتابد و او را در همین کنار خودتان بیابید،گویی هم حاجی شده اید، هم خانه کعبه را در آغوش گرفته اید.
دهبار از آن راه بدان خانه برفتید
یکبار از این خانه بر این بام برآیید
ده ها بار زحمت حج را برخود هموار کردید. یکبار هم که شده تامل کنید؟ خود را بنگرید؟ خدا را در وجود خود جستجو کنید؟ به جای خانه کعبه خدا را در درون خانه خود پیدا کنید.
آنخانه لطیف است نشان هاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
البته که کعبه محیطی و روحنواز دارد. کسی منکر نیست. بسیار سخن از زیباییِ کعبه گفته اید. اما آیا یکبار شده است که از صاحب آنخانه نشانه ای دیده باشید؟ شده است صاحب آنخانه را در وجود خود و مخلوقاتش حس کنید؟ شده است تا خدای متعال را چون خانه کعبه درککرده باشید؟
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یکگوهر جان کو ر از بحر خدایید
اگر به درک حق تعالی رسیده اید و از حضور حضرت حق آگاهید نشانه ای به ما بنمایید. اگر دریای لطف الهی را شناور بوده اید چرا یک نشانه و یک صفت الهی یادگار و سوغات از شما نمیبینم؟
با اینهمه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
باور کنید رنجی که برای سفر کعبه به خود هموار میسازید خودش میتواند اگر در مسیر درست شناخت حق تعالی انجام شود باعث نیکبختی و نیکنامی شما بشود. این رنجی که برای سفر حج متحمل میشوید اگر در مسیر درستی باشد همانا چونگنج شماست. افسوس که از معنویات غافل شده اید. چشم های شما گویا از دیدن الطاف الهی به طور کلی محروماست. الطاف الهی، دیدار تجلی حضرت حق، مانند گنجی است که شما با ظواهر دنیایی انگار پرده ای بر آن افکنده اید و از چشمهایتان پوشیده است.
درباره این سایت